چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

هزار ساعت طول کشید همین دو خط رو بنویسم.

اینقدر بد مستی بازی دراوردم‌ تو جمع فامیلی که کاش زمین دهن باز میکرد، من‌ میرفتم‌ توش.

۴

راهنمای مردن با گیاهان دارویی

عالی.

     

       

         

 

          

۱

ای وای، باز که شمایین.

ببینید من یه مشکلی دارم که هنوز هم با این سن قد سگِ پیر، همچنان بهش فکر میکنم و خودم رو معذب میکنم و ذهنم رو مشغول.

مدتها بود که من هر چی طرف دوست داشت بشنوه رو میگفتم، بخشنده بودم، اصلا اصلا وقتش رو نداشتم که برم بیرون ولی خودم رو به سختی و خفت مینداختم که یه جوری بتونم اون قرار دوستانه رو انجام بدم. اصلا روانی میشم برم فلانی رو ببینم ولی برای اینکه به احساساتش لطمه ایی وارد نشه، میرفتم بیرون و اینا.

خوب طبیعتا همه میگن که زن حسابی، مگه مرض داری؟

کاری رو بکن که دوست داری و حرفی رو بزن که واقعا بهش معتقدی یا با آدمی بگرد که باهاش حال میکنی‌.

این جمله درسته ولی نکته در اینه که واقعیتِ من، یک آدمی هست که کلا فقط حال میکنه با فلانی بره بیرون و بقیه براش شکنجه هستن و نسبت به اکثر امور هستی بی تفاوته و به نظرش اکثر کارهای مردم احمقانه هست.

یعنی اگه بخوام واقعا نظر واقعیم رو اعمال کنم، یک کمی بد میشه :))

چیکار کنم؟

۹

کیک

بچه ها

من میخوام واسه تولدم کیک بپزم. کسی پیشنهاد خاصی نداره؟

۵

پنجره ها وا شده، هلهله بر پا شده

از وقتی دوباره اینجا مینویسم، حالم خیلی بهتر شده. یعنی احساس میکنم که میام یه سری فاکتورهای اخلاقی رو اینجا برای خودم تثبیت میکنم

یا با نوشتن بعضی چیزها، از اون حالت کلاف نخ پیچ در پیچ، به یه بافتنی که شکل و رسمش معلومه، تبدیلش میکنم.

 

 

 

۴

نه؟

  

۲

کمک کمک

چرا نمیتونم عکس بگذارم.

اول میگه انگار شما از سایت خارج شدید

بعد میگه کوکی های مرتبط به بیان رو پاک کن

و در مرحله بعد third party cookies ات، فعال باشه.

۲

سبزتر

مدت نسبتا طولانی رو ناراحت و غم زده بودم. یه دو هفته ایی هست که حالم خوبه و خوشحالم. مثل همیشه، در معرض زیادی بودنِ چیزی، باعث میشه که به جای عادت بهش، بدن ام پسش بزنه. مثل غم.

الان مثلا غم گین و نا امید بودی. خوب میگی چیکار کنم؟

 

 

 

۳

شما گوه میخوری به من میگی فلان.

الان خیلی مسئله تجاوز تو توییتر ژانر شده. از مقصر جلوه دادن قربانی که بگذریم تا دعوت به سکوتشون یا هزاران حرف مفت باور نکردنی دیگه که تا خودت نخونی، باورت نمیشه این حرفها واقعا زده میشه و گوینده اش میگه "آخ جون! یه چیز مفهومی بیام بلغور کنم و گوه اضافه بخورم" که بگذریم... خواستم بگم نه به اون شدت و حدت ولی برای من هم پیش اومده.

نگاه که میکردم میدیدم که در اکثر اوقات، طرف مقابلم حرفی که دلش خواسته رو زده و اگه هم یک در میلیون من شجاعتم رو جمع میکردم و اعتراضی میکردم، محکوم میشدم که "تو چرا بی جنبه ایی؟ من منظوری نداشتم."

یا حتی گاها خودم میترسیدم از ابراز مخالفت که چه بسا "غیر کول" به نظر برسم.

و خودخوریهایی که تو وجودم میکردم و عذابهایی که میکشیدم که فلانی این رفتارهارو میکنه و هزار بار نقشه و بررسی میکردم که کجا برم که باهاش برخورد نداشته باشم.

ببینید. یک بار عمیقا و  وجودا از ته دل برینید به این قماش. میبینید که اتفاقی نمیفته و زمین همچنان داره دور خورشید میچرخه و  تابستان همچنان پس از بهار میاد. اما شما بسیار راحتتر و فارغتر و خوشحالتریید.

هیچ دلیلی وجود نداره که طرف بخواد هر حرفی دلش بخواد بزنه و برخورد داشته باشه و شما نباید اعتراض کنید. چرا شما باید خودتون رو محدود کنید و چک کنید که فلانی چه موقعهایی میاد سر کار و شما هزار جور خودت رو به سختی بندازید که فقط اون ساعات روز، نخواید اونجا حضور داشته باشید. اونیکه باید بترسه و خودش رو جمع کنه اونه و نه شما.

خلاصه که اگه گوهی خورد بهش بگید گوه نخور!

+ وارد خلائ های قانونی نمیشم که هزاران بار مرگ بر باعث و بانیش.

 

۷

می فهمی چی میگم؟

یه کار خوبی که "زید" میکنه اینه که با همه به صورت فعل مفرد حرف میزنه، نه اینکه قرار باشه این افعال مفرد به کار برده شده باشه، بی ادبی باشه. نه. در حین ادب، خودش رو درگیر قواعد نمیکنه و عملا به هدفش تو اون حرفی که میخواد بزنه، فکر میکنه.

مثلا، من قراره برم شکلات بخرم از بقالی. سوال من تقسیم بر این هدف میشه که ۱- میخوام شکلات بخرم ۲- چگونه کلمات رو در کنار هم قرار بدم تا شکلات بخرم

ولی اون میشه اینکه ۱- میخوام شکلات بخرم

رفتارش باعث میشه تا همیشه روند "رهبری" اش رو داشته باشه، حتی واسه شکلات خریدن تو بقالی.

چرا من نه؟

۴
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان