چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

شاید plover.

من یه عادت احمقانه_غیر احمقانه دارم که میام استاتوس واتساپ ام رو هر از گاهی عوض میکنم. اینجوری که مثلا یه هدف پنهان که تو مغزم میچرخه رو میگذارم اونجا تا هی به خودم یادوار شم که من در تلاش برای رسیدن به اون قضیه هستم.

مثلا یه مدت expecto patronum بود. این ورد برای هری پاتر دوستان، آشناست. اما برای شمایی که شاید هری پاتر دوست نباشی، اینه که این ورد زمانی گفته میشد که جلوی "دیوانه ساز"ها رو میخواستن بگیرن. حالا دیوانه ساز ها چیکار میکرد؟ هر چی شادی و حیات هست رو از طرف میگیرن. حالا این استاتوس من، یعنی دوری از هر چیزی یا کسی که شادی و قشنگیم رو ازم بگیره.

الان یک حس شلم شوربای عجیب و غریبی دارم که میدونم میخوام چیکار کنم ولی نمیدونم دقیقا چی.

چرا اینا رو هم گفتمم، واسه اینه که من پول ندارم برم روانشناس. اینجا با خودم حرف میزنم.

۵

ورزش صبحگاهی.

دیشب zendaya جایزه بهترین بازیگر زن امی رو برد و فقط ۲۴ سالشه. این خیلی خوبه که یکی میوفته دنبال آرزوهاش. تکون مکون خوردم به خودم. متاسفانه وضعیت حکومت فوق ک.. هس ولی خوب، از شانس و بخت زیبای من، افتادم در این برهه تاریخی. حالا میگی چیکار کنم؟ 

دیروز ۷ ساعت درس خوندم و واسه روز اول خوب بود. 

میخوام در مورد این بگم که خیلی خوبه آدم خودش رو بشناسه و اینجوری راحتتر خواهد بود، ولی نیاز به متن بالا و بلند داره که ‌من حوصله ندارم بنویسم الان.

 

۲

اشکالی نداره.

هیچوقت اینقدر نا امید و با امید نبودم.

۰

نقاشی میوه ها در سبد.

زید آب پاکی رو ریخت رو دست ام و گف که فعلا نمیتونیم از ایران بریم چون واقعا با این دلار و درامد ما، فعلا نمیشه پس بشین بخون برای تخصص تو ایران. خوب من که قراره ارتودنس شم و اینکه باید حتما زیر ۲۰ شم که بتونم این رشته رو بیارم و اگه تهران بخوام که دیگه زیر ۱۰. این یعنی اینکه از فردا قراره مثل سگ درس بخونم. ناراحت شدم اولش ولی الان که نگاه میکنم، می بینم که من هیچوقت یک داستان این مدلی "بخون و یک رتبه خارق العاده بیار" نداشتم. دیگه چاره دیگه ایی ندارم.

 

 

۴

واقعا عجیب و باحالم

من همیشه فکر میکردم که آدم ساکت و ناراحتی هستم ولی الان که خودم هستم میبینم تازه خیلی راحت و خیلی حرافم.

+ احساس میکنم از راحتی عجیبم در بعضی شرایط، مردم از رفتارام متعجب میشن و سریع باهام شروع میکنن حرف زدن واقعی :)) خیلی جالبه

۵

من که یادم نمیمونه این سوتیهامو.

همه این پستهایی که میان میگن "چرا رفتم سوپری، به مغازه دار گفتم قابل نداره" 

من این مدل پست ها و توییت ها رو دوس ندارم. از این میاد که حرف و نگاه مردم برامون مهمه. که نیست. برای من

+ کاری به جنبه فان اش ندارم. عمقی تر .

۲

assassiante

در راستای انگلیسی خوندن و کتابهای انگلیسی، یه کتاب دارم میخونم به اسم seductio که میشه به معنای اغوا کردن و اینا.

توش میگه که چون در تاریخ بشریت، همیشه غالب بودن تو سیاست و حکومت  تو خونه، مربوط میشده به پر زور بودن و قدرت فیزیکی بالاتر، یهو زنها به خودشون اومدن که خوب حالا که ما اینها رو نداریم، چیکار کنیم؟ آها! استفاده از قدرت اغوا کردن و جذابیتهای ظاهری و عاشق کردن مردم و بهره کشی.

برای من همیشه جالب بوده که من حتی در مواردی که تمایلی هم به این کار نداشتم، یه سری از مردها اینجور جذبم شدن و واقعا میدونم که این قدرت اغوا گری میتونه چکارها که بکنه.

بعضی وقتها عذاب وجدان میگرفتم ولی خوب بعضی وقتها هم میگم، اینم خودش یه توانایی هست.

خوب مثل همیشه اینها رو اینجا نوشتم که یادم بمونه که این میتونه توانایی باشه. کلا من اینجا با خودم حرف میزنم. شما هم میتونین حرفهای خودم با خودم رو بخونین.

۱

غلط.

اینقدر تو زندگیم هیچی از هیشکی نخواستم و فکر کردم که وای وای، من باید یک کار محیر الوقوعی برای طرف کرده باشم که این حق رو داشته باشم که از طرف کوچکترین‌ چیزی مثل ارسال یک فایل در واتساپ، رو بخوام.. که الان که به دستیار قبلی زنگ زدم که من یادمه تو یه سری دندون جمع کردی، بیام ازت بگیرم؟

الان دست و پام میلرزه:)))

پشمهام از خودم.

+ این تمرینی هست که باید بنویسم تو لیستم که انجامش بدم. چرا همیشه اینقدر بقیه ارجح هستن تو مغزم؟ اصن اینجوری نیست. این اشتباهه میم.

۳

متناسبه واقعا با این روزهامون.

شاید از خوش شانسیم باشه. ولی فکر نمیکنم که تماما از خوش شانسیم باشه. یادمه که یکی از بچه هامون رفته بود با یه استاد، پایان نامه اش رو ورداشته بود که‌ مذهبی بود. میگف از وقتی که اینکارو کردم مجبورم عکس پروفایلام رو همه رو محجبه بگذارم که با من بد نشه. من همون موقع هم تعجب کردم. اول اینکه اون استاد خشک مذهبی نبود. دوم اینکه خوب اصن باشه که باشه. واقعا خودت رو برای اون محدود می کنی؟

یا توی طرح، من کامل به مدل خودم لباس پوشیدم و رفتار کردم و واقعا هم کسی چیزی به من نگف. در صورتیکه دوستم که طرحش رو شروع کرده داشت مینالید که نه اینها برات پرونده سازی میکن، اینا بدبختت میکنن. اینا فلان. در صورتیکه من طرح ام تموم شد و پرونده ام رو گذاشتم زیر بغلم و اومدم خونه.

میدونم تو مملکت ما، این قضایا ممکنه یهو اتفاقی بیفته و شانسی برات ‌گرون تموم شه ولی واقعا مقدار زیادیش رو "خودمون" برای "خودمون" بوجود میارییم.

بحث من اصن سیاست و مذهب و اینها نیست. اصن نمیخوام وارد اینها بشم. من دارم در مورد یه چیز خیلی کلی تر صحبت میکنم. اینکه شما هی "بترسی" و "بترسی" و هی "خاک تو سر خودت کنی" و هی هی.

بیام یه مثال غیر حکومتی بزنم و مثالهای حکومتیم رو بگذار واسه جاهای مناسبش:))

من یک دوست پسر سوپر روانی داشتم. یعنی جدا روانی بودها:))‌ نه اینکه بگم اره چون کات کردیم و ازش بدم میومد، میگم روانی بود. نه! واقعا مشکلات روحی شدید داشت. بعد چون من آدم مظلوم و بدبخت و غیر دعوایی بودم، چقدر به مزخرفات این تن میدادم، چقدر باید نظراتم رو قایم میکردم که به نظرات حضرت والا، لطمه ایی وارد نشه و چقدر میدونستم که اصلا تحملش رو ندارم که با این باشم. اما چیکار کردم؟ ادامه دادم و ادامه دادم و هی روانی روانیتر شدم.

بعد یه روز زدم زیر میز و در معدود دفعاتی که باهاش مخالفت کردم، موقعیکه عصبانی شد، شروع نکردم به عذرخواهی. بلکه گفتم آره این نظر منه. و ترکش کردم.

ایا سرطان گرفتم بعدش؟ ‌نه. ایا دستم قطع شد؟ نه.

خودت خودت رو نترسون. هزار بار.

 

 

۰

بدیهیات رو توضیح دادم.

مدتیه به انگلیسی خوندن واقعا علاقمند شدم. قبلش این بود که ای بابا بخونین یه ایلتس کوفتی بگیریم، ای بابا همه جا زبان میخواد.

 ولی الان تو اگه بخوای بدونی واقعا تو دنیا چه خبره واقعا نیاز داری که انگلیسی بدونی. اصن از مقاله، فیلم، کتاب، اخبار و .. چقدر عقب میفتم سر همین که بهش مسلط نیستم. حتی اصن شما کتابی رو بخونی به خود زبان اصلیش که انگلیسی باشه کل فضا و همه چی اون کتاب، با چیزیکه از ترجمه فارسیش خوندی از زمین تا آسمون فرق میکنه. نکته اینکه قبلا هم میزدم تو سر خودم که‌ کلمه های جدید رو یاد بگیرم ولی الان میرم کلمه های جدید رو یاد میگیرم ولی نمیزنم تو سر خودم.

منظورم اینه دقیقا دارم همون کار سابق رو میکنم ولی نگرش ام کاملا فرق کرده. یعنی واقعا جالبه واسم که بدونم هی بیشتر و بیشتر. واقعا تشنه شدم به این زبان.

حالا شما داری همون کار رو میکنی ولی با دو نتیجه متفاوت.

۲
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان