چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

میرم میرم میرم

کلیشه هست که کلیشه نیست. اونیکه رفت خیلی خفن بود. خیلی. 

یادم باشه عمر اینقدر کوتاهه و یادم باشه برم زنده گی کنم. برم شجاع باشم. برم برم برم...

۰

رفت. می ریم.

از تزویر بدم میاد. بخصوص از تزویر خودم.

۰

هنوز و هنوز باورم نمیشه.

فقط اخبارهای کرونا رو میخونم. آدمهایی که میگن کسی رو از دست دادن. اصلا هیچ چیز دیگه و اخبار و اتفاق دیگه ایی مهم نیست. کشتار میکنن این پدر سگها. هر خونواده که داغدار میشه، میدونی چی میشه؟ میشه دیگه چیزی واسه از دست دادن نداره.

دیشب داشتیم برمیگشتیم خونه، یه مرده داشت فرار میکرد، پلیس هم دنبالش. داداشم گفت کاش با ماشین میزدم به پلیسه. اینجوری میشه.

نمیدونم چی بگم از حالمون. از حال مامان و باباش و خواهر و برادرش. کل فامیل داغون شدن. داداشم داغون شده. من هی راه میرم تو خونه از این ور به اونور. فکر میکردیم مرگ مال همسایه است. دیدی چی شد؟

۰

رفت

.

۰

روانی با روانی. باز با باز

تستهای مربوط به یه فصلی رو میزدم و یه سریش رو یادم نمیومد ولی نرفتم حتی چک کنم، چون زده بودم کاغذهای اون صفحه رو پاره کرده بودم.

تا به حال در هیچ دوره ایی اینقدر دیوانه و روانی نبودم. 

۰

نگارین.

 پادکست کینگ رام فقط اوناش که با جیسون حرف میزنه رو، میرم گوش کنم. چون فعلا نیاز دارم که کسکلک گوش کنم. بعد یکی از وبلاگها که متاسفانه یادم نیست کی، گفت که کینگ رام با یه خانوم ِ معلم یوگا صحبت کرده، به اسم اینستایی "نگارین" و خیلی خوب بود و اینا. من رفتم گوش دادم. خیلی خوب بود و اینا.

https://castbox.fm/va/2664563

۰

خوب شو.‌خوب شو.

برق رفته و من با خیال راحت میتونم "هیچ کاری" نکنم. مدتهاست که با خیال راحت "هیچ کاری" نکردم. همیشه دارم کاری میکنم و همیشه این حس رو دارم که فایده ایی نداره و میدونم که همینه. یعنی نه واقعا بدبینانه و نه خوش بینانه، بلکه خیلی واقع بینانه میدونم که این کار حال حاضرم جوابی نداره. زندگیم حدود دو سال میشه که متوقف شده. از بعد از طرحم. 

چقدر نوشته هام در اون موقع در راستای این بود که بهم اضافه طرح نزنن و چقدر یک حس غریبی داشتم که خوب بعدش چیکار میخوای بکنی؟

من در این راستای "هیچ کاری" کردن و "همه کار کردنِ" بعدش، هم از خودم گله دارم و هم ندارم. قرار بود با دوست پسرم ازدواج کنیم و قرار بود از ایران بریم. و حالا ببین کجام؟ جدا شدیم از هم و نشستم توی خونه و هر روز به خودم میگم بخون و بخون و از اونور میگم که حالا تو که قبول نمیشی.

از خودم گله ندارم که چرا این دو سال رو هر روز گریه کردم، که علتش دوست پسرم بود و از خودم گله دارم که چرا افسار زندگیت رو دادی دست کسی غیر از خودت. و باز از خودم گله ندارم که چرا افسار زندگیت رو دادی دست غیر خودت که خوب یادت میاد که چطور با ناراحتی هی بهت میگف یعنی میخوای بدون من بری. پس من چی. پس ما چی. که باز از خودم گله دارم که چرا فکر نکردی هر چیزی در جهان میتونه خیلی موقتی باشه. مثل الان که من توی تاریکی نشستم و پسرخاله ام تو بیمارستان داره با کرونا دست و پنجه نرم میکنه و کل خانواده دارن گریه میکنن. چقدر همه چی موقتیه.

از خودم خوشحالم که به چند چیز خیلی مهم درونی رسیدم که اگه در این دو سال، هر روز گریه نمیکردم، هیچوقت نمیشدم "هدیه تهرانی"

+گریه هام عشقی نبوده کاملا. ۳۰٪ عشقی. گفتم که خیلی سخیف به نظر نیام.

+یعنی خوب میشه؟ کاش بشه. باید بشه.

 

۰

حالا میبینی.

امروز نشستم گریه کردم. تقریبا هر چند روز یکبار دارم گریه میکنم. مثلا چند ماه پیش، هر ۳ روز یه بار گریه میکردم الان مثلا شده هر ۶ روز یکبار.

از این ناراحتم که زمان کمی دارم در صورتیکه خیلی خوب میخونم و خیلی خوب میفهمم ولی زمان کمی دارم. بعد دیدم یکم گریه هام داره بزرگتر میشه. یعنی برای این هست که من از ته دل از این رشته متنفرم. متنفرم. چرا دارم درس میخونم؟ چون برم تخصصی که کمترین ارتباط رو داره باهاش. چرا باز ناراحتم؟ چون من نمیخوام تهش بشم یه آدم معموای تو ایران که برم سر کار. من یه سری استعدادها تو یه سری زمینه ها دارم که هم خودم میدونم و هم بقیه میدونن و همه بهم میگن چرا نمیری دنبالش؟

الان تو این سن میفهمم تمام اون حرفهایی که خیلی خارجی به نظر میومد که برو دنبال علاقت، برو چیزی رو انجام بده که دوسش داری، چقدر راست بوده و چقدر فرعی و خیلی از رو شکم حرف زدن، به نظر میومده.

من نمیتونم این کار رو برای تمام عمرم بکنم. و نمی کنم. و تمام. یاد دوست پسر دومم میفتم، ازش واقعا خوشم نمیومد و ناراضی بودم و هی تو دلم به خودم دلداری میدادم که نه حالا ببین. اینجاش خوبه. اونجاش خوبه. در صورتیکه نه. همیشه یه غم و ناراضیتی داشتم. حالا هم شده داستان شغلم. من این مسیر رو عوض میکنم. حالا میبینی.

۰

دورت بگردم آخه کوچولوی قشنگ.

من واقعا آدم خوبیم. خوش قلبم. پرتلاشم و جدیدا دوباره امیدوار شدم.

۰

اگه واقعیم رو بازی کنم، جنگ میشه. بگذار بشه.

 

 

 

هیچ حسی ندارم. عشق رو میگم. حتی قبلن هم نداشتم. انگار باید که زشت باشه که با کسی که تو رابطه ایی، باید عشق بورزی و بگی آخ عزیز دلم. در صورتیکه من رفاقت میخواستم. همه اش رو فیلم بازی کردم. چه خنده دار. اونیکه هیچوقت هیچکسی رو نمیخواسته، من ام.

 

                               

                   

۰
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان