چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

عنوانی نداره

از نا امیدی امتحان، گریه کردم. نا امید. خسته.

میدونم ناشکریه ولی خوب انرژیم پایینه. میشه بیام این پست رو ببینم و بگم اون روزا هم باورت میشه تموم شد؟

۰

ناوکست

میخوام تو وقتهای بیکاری، به جای اینکه تو توییتر بچرخم، بشینم از اول "ناوکست" رو گوش بدم. در درجه اوّل تمام پادکستهایی بوده که گوش دادم. بخصوص بعنوان یک زن. 

اینکه تمام فرآیندهای مردسالارنه و احساس مفعول بودن زنها، چه از یک روندهای انتخاب طبیعی و روزگار میاد. یعنی بررسی اینجور چیزها بصورت "علمی" همه چیز رو خیلی واضحتر و خیلی آسونتر میکنه. در انتها می بینم که احساس قدرت بیشتری دارم. مثلا یکی بگه فلان. میگم خاک تو سرت، خفه شو. به به!

۰

مغزم سطحی شده. واسه خاطر اینستاست. جدی میگم.

در این مدت، یعنی در این ۸ سال، یک دوست پسر رو با دوست پسر دیگری روشن کردم. حداقل حداقل حداقلش ۱.۵ سال مطلقا نباید با کسی باشم. قشنگ مغزم باید نفس بکشه. بعد به خودم میگه وای من سن ام داره میره بالا. اگه آدم مناسبی پیدا نکردم چی؟ اگه فلان و چنان. بعد به خودم ‌میام میبینم من که این هوا ادعای روشن فکری و فلان و چسان، خاک به سرم، این شر و ورا چیا میگم به خودم؟

بعد میبینم واقعا اصلا سالم نبودم خودِ من تو اون رابطه. یعنی اصن کاری به خود اون شخص مقابل ندارم. اصن من نبودم تو اون رابطه. یعنی بزرگترین چیز رو از دست داده بودم. بعد خود خواسته و خودم با دست خودم اینکارو میکردم. یعنی واقعا خودم برای خودم سالم نبودم. خلاصه که. بعله داداش. یکدفعه خیلی خالی از پسران و جامعه شدم. حالا بیایم یکم بپردازیم به خودمون. یک سال غافل شده بودیم.

بگذارید بگم دیگه میخوام‌چیکار کنم

اولا اینکه دست کنم تو حلقم، کل این ماکارونیا رو بالا بیارم. 

دوما که بایستی برم ۱۰۰۰ کیلو کم کنم.

بعد اینکه همه اش ۵ ماه مونده.

بعد از این ۵ ماه هم، میرم به بازی و شادی میپردازم.

بعد از این ۵ ماه هم باید ببینم چی منو خوشحال میکنه؟

احتمالا کلاس آواز دوباره و پسر :))) نه نه. خاک به سر پسر‌. مرگ بر پسرها🤝🏼

۰

بهترین کار فکر نکردنه. مطلقا فکر نکردن.

۰

خط

معنای کلمات و جملات رو باید برگردوند🌅

۰

چشمت بی بلا

مغزم میگه فلان کار در فلان ساعت‌. بدن ام میگه چشم چشم.

۰

آخ جووون

از غذا بدم میاد. حتی از ماکارونی

۰

نننههههههه

از عصر تا به الان ۳ بار برای گربه ام گریه کردم؟ آیا طبیعیه؟ بله.

اصلا برای زیدام گریه نکردم. آیا طبیعیه؟ بله.

دلم برای گربه ام تنگ شده. برای اون نشده.

بخدا روزگار عجب چیزیه والله.

۰

هنوز اسم نداره

رفتم یک گربه نی نی بی سرپرست با تمام ویژگیهای مدنظرم رو ورداشتم اوردم تو خونه (باید کاملا معمولی باشه، در خیابان یک بلایی سرش اومده باشه، که متاسفانه گوسفندهای عزیزمون مادرش رو با تفنگ ساچمه ایی کشتن و بعد هم داشتن خودش رو شکنجه میکردن که نجات داده شده )

هیچکس کاریم نداره، میگن این دختر حالش خرابه، ولش کنین :)))

امّا جالب شده که محبت اعضای خانواده رو جلب کرده. آخه واقعا خیلی بچه گربه باحالیه.

۰

تاداااا

دوست پسرم تموم شد. و هزاران چیز خیلی خیلی مهم و دردناک یاد گرفتم. که البته تنها دوست پسرم بود که دوسش داشتم و این برام سخت ترش کرد. اشکالی نداره. دنیا همینه دیگه. مغزم که نپاشیده کف خیابون. مغزم چیز میز جدید یاد گرفته. حالا اون مانع اصلی که نمیگذاشت درست درس بخونم، دیگه نیست. لزومی هم به انتقام نمی بینم. اون همونکه خودش رو داره، بدترین انتقامه.

۰
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان