میخوام فضولی کنم ولی فضولیم نمیاد. حتی دیگه برام جالب نیست. این خیلی عجیبه. اصن واقعا برام مهم نیست کی چی فک میکنه در موردم. این عجیبتره. یه جایزه خوب میخوام به خودم بدم. اون خیلی خیلی عجیبه.
میخوام فضولی کنم ولی فضولیم نمیاد. حتی دیگه برام جالب نیست. این خیلی عجیبه. اصن واقعا برام مهم نیست کی چی فک میکنه در موردم. این عجیبتره. یه جایزه خوب میخوام به خودم بدم. اون خیلی خیلی عجیبه.
مامانبزرگم زن بد ذات و بدیه. بعد من هم اصن دوسش ندارم. البته اون هم. بعد اومده خونه ما و نمیره. بعد بعضی وقتها میخوام با این کارتن کاغذه بزنم تو سرش بعد خودم از تصورش خنده ام میگیره.
دیدم نفس ام بالا نمیاد، دیدم یکی از سوراخهای دماغم چسبده به مرکز دماغم. بعد هی فین و اینهام میکردم، اصن افاقه نمیکرد چون اصن چیزی توش نبود. صرفا خوابیده بود رو هم. واسه همین با یه دستم اون پره دماغم رو گرفتم و کشیدم بیرون و همونجوری نگه داشتم و همونجوری درس خوندم. واقعا خنده ام گرفته بود و واقعا بهتر داشتم نفس میکشیدم.
رفتم تمروز بیرون. بعد از هزار سال. احساس میکنم بلا ملا دارم سر خودم میارم
نمی دونم چرا دخترها هالووین میرن، باید همیشه سکسی باشن و زیبا. من هالووین واقعی رفتم. فقط لباسم سه لایه بود که بشم هندی. با دمپایی.
ببینید تا اینجا میخوام دیگه خودم باشم که مثلا اگه چیزی برام مهم نیست، نرم ازش گلایه کنم. اون اصن برام مهم نیست پس من چرا در موردش میگم؟
من و زید در استانه تیکه تیکه کردن همدیگه هستیم. علت هم برای هر کدوم مشخصه و هر دو هم حق داریم. یعنی واقعا این فروپاشی اجتماعی و اقتصادی کاملا تاثیر مستقیم داره روی تیکه تیکه کردنها و چاقو کشیدنها.