چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

روز دوم چالش

رفتن به حموم و سر شستن، ۵۳ کیلو

رفتن به سر کار و دیر نکردن با اینکه امروز خیلی تعمدی دوست داشتم دیر برسم، همیشه زودتر از همه رفته بودم و انگار یک انتقامی وجودم رو گرفته که اصلا میخوام خودم رو به گا بدم ولی عجیب غریب به موقع رسیدم

غذای شیشلیک درست کردم برای علی

طرح گلدون دیدم تا بخرم

نمیدونم تا بوکینگ دو هفته دیگه درس بخونم یا نه اما رمقی برام نمونده. نمیدونم واقعا این زندگی دوزیستی رو چجوری انجام بدم و ادامه تا بره ۸ ماه دیگه که بوکینگ امتحان بشه و اون رو هم باز نتونم.

خسته‌ام واقعا. نمیدونم.

۰

روز یک

خوب‌ حالا که اینجوری شد و‌بگایی، چالش ۷۵ روز سخت رو میریم.

روز اول، خروج از خانه. وزن :۵۳ کیلو

فاقد گواهینامه

فاقد speaking 8

فاقد گوه و‌ زهر مار

۰

روز ۲۰ گوه ساعت ۲:۲۹:۵۹

خوب چیا شد؟ هیچی. گوه.

این مدت مثل یک «خر» درس خوندم. همه چی بر من حرام. درس بخون که سریع امتحان گوه رو بدی، خودت رو نجات بدی از این وضعیت. نتونستم ثبت‌نام کنم.

واقعا ناراحتم چون همه تلاشمو کردم. برو اینترنت دانشگاه رو چک کن. اینترنت UCL، اینترنت خونه این، خونه اون. بهترین جا رو پیدا کن. یه تیم جمع کن که بتونی بوک کنی. بعد در عرض یک دقیقه تمام ۶۰۰ صندلی پر شه. سر همون ثانیه که گفتن کلیک کنی. زندگیم رفت رو امپاز تا ۱۰ ماه دیگه که بخوام دوباره ثبت‌نام کنم. که اصلا باز بتونم، نتونم.

این مدت نمیدونم چیکار کنم. زندگیم خیلی دوزیستی هس. نه میتونم پول درستی در بیارم، نه این دستیاری چیزی داره که بتونم ازش استفاده کنم. همه چی از ماه سوم این بود که کل سیستم nhs رو فهمیدم، خوب حالا مرحله بعد.

کیر 

۰
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان