چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

روزهای خوب واقعا

من واقعا برام پول دراوردن مهمه. یعنی الان که سعی میکنم با خودم روراستتر باشم می‌بینم که رشته علمی دارم و تقریبا هم واقعا توش خوبم ولی اون چیزی که برام اهمیت بیشتری داره پوله. یعنی اگه کسی میخواد مقاله بنویسه و سایتیشن داشته باشه، چقدر هم عالی، من اون آدم نیستم. اینکه قبول کنی مثلا من فلان، فکر میکنم میتونه یه آخیش خیلی خوب داشته باشه. آخیییششش. 

روانشناسی که میرم واقعا خوبه. باهام تا الان assertiveness کار کرده. بهتر شدم. یه مورد دیگه که جز مشکلاتم بوده و گفتم این بوده که من تو ایران با هر کس و ناکسی میگشتم. واقعا هم کس و هم ناکس. کلا اینطوری که اگه با طرف سلام و علیک میکردم دیگه مجبور میشدم که بعد از اون، تمام مهمونیها دعوتش کنم ولی الان فهمیدم که نه. خیلی ادمها تایپ من نیستن. لزومی نداره، بعضی‌ها واقعا حوصله سر برن یا بعضی‌ها واقعا تو زندگیشون نمیدونن چی میخوان. ولی من در کمال بالغیت و شاید خودخواهی(شروع به دوست داشتن خود مثل یک مادر به کودک خود) دوست ندارم با اونها ارتباط داشته باشم. دوست ندارم با ادم اسکول بگردم. با ادم غرغرو، ناامید، افسرده، کسخل. دوست ندارم. یکی از مهترین و الکی‌ترین معضلات من دوستی ۱۵ ساله با دختریه که همیشه انرژیم رو گرفته و وبلاگ رو که میخونم میبینم جای جای مختلف، اسمش رو اوردم و نالیدم. جلسات الان روانشناسی مختص این ادم شده این روزها. روانشناسه بهم گف برو خصوصیات bordeline ها رو در بیاره و به نظر من این، همون آدمه. امیدوارم تو زندگیم محو بشه.

۱
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان