چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

خسته شدم.

چقدر از اینکاری که میکنم بدم میاد، چقدر متنفرم، چقدر تولی تحقیر و فروافتادگیه. دستیار دندونپزشک بودن اینجا یعنی دستور شنیدن از ادمی که هم‌رده تو هست.، کاش مثل ادمیزاد بود. من کی با دستیارام اینجوری حرف میزدم؟ کی تحقیر میکرد؟ کی سرد و گرم میشدم؟ کی هی یهو باهات خوب بودن و یهو دنیا میچرخید و تو یه موجود مزاحم بودی.

خدایا کی خلاص میشم؟ کی میشه دنیا رو گردون ما باشه؟ کی میشه این خشم‌های درونیم بشه قوت قلبی واسه یه ادامه درخشان؟

۰

Ghrrrrr

حالا دقیقا میدونم چی هستم و چی میخواما.

۰
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان