خوب، من امتحانم رو دادم. بد هم دادم. یک امتحان استثنایی بود که به عمرم ندیده بودم. ۳ روز پشت سر هم که نتیجه هر کدوم به اون یکی وابسته هست. روز وسطش، چنان پنیک اتک گرفتم و حالم بد شد و چیزهای عجیب غریب تحویل دادم که فقط زل زدم و گریه کردم و بالا اوردم و شب قبلش هم نخوابیدم و رفتم برای امتحان فردای بعدیش. روز اول و روز اخر رو خوب دادم ولی روز وسط رو اصلا نمیدونم چیکار کردم. انگار اصلا خودم نبودم. انگار تو یه دنیای موازی دیگه داشتم میچرخیدم. جدی میگم. تا حالا توی زندیگم اینجوری دچار اضطراب و استرس نبودم. اصلا من خیلی ادم ریلکسیم. یک جوری حالم بد شد که نمیدونم چجوری برات بگم. یک ماه دیگه نتیجهاش میاد. یک ماه کشنده. امروز و دیروز فقط گریه کردم. الان بعد از ماهها رفتم بیرون بدوام و وسطش گریه کردم. اومدم خونه رو جمع کنم، وسطش گریه کردم. رفتم حموم، گریه کردم.