چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

میخوام اینحا رو بکنم دفتر خاطراتم. وبلاگ نه.

گفته بودم در راستای خود را پرت کردن در امور زندگی و دیگه از اینجاش با خودمه و به به! چه هیجان انگیز

خوب، فردا من یه مصاحبه کاری دارم که جدا فکر نمیکردم بخوام خودم رو اینقدر زود مجبور کنم به کاری. و این نه به معنای اینکه نمیترسم که صد البته میترسم ولی خوب چیزی که من فهمیدم اینه که همه میترسن و اینکه اگه از چیزی میترسی، باید دقیقا خودت رو مجبور به انجام اون کار کنی. نمیدونم چی پیش میاد ولی زندگی دیگه از الانش رفته روی مرحله سخت بازی. لطفا جا نزن.

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان