میدونی چیکار کردم؟
رفتم به اون مسئول درمونگاهه که یه بارم مودبانه بهش گفتم که پول من رو بدید و گفت اره و حتما و به روی خودش نیورد و از اون موقع دو ماه میگذره، مسیج دادم که پول من رو بدید.
نکته اش میدونی چیه؟
اینکه اون موقع که داشتم اون درمونگاه رو ول میکردم به هزاران دلیل، یک حالت موضع ضعفی از خودم نشون دادم که "وای حالا ببخشید که من دیگه نمیخوام بیام درمونگاهتون" که کاملا حق داشتم و وقتی هم که داشتم بهش میگفتم که "اره، میشه لطفا باهام تصفیه کنین" که باز هم از موضع ضعف.
نمیدونم کی و چجور و کجا به من یاد داد که جایی که حقِ من هست که برم اعتراض کنم یا حق ام رو بخوام یا هر چی، انگار که دارم یه کار اشتباهی میکنم و "وای حالا مردم ناراحت میشن" یا وای هر چی. تازه من فوق العاده مودبم.
نمیدونم. نمیدونم از دختر بودن من توی جامعه میاد. از نحوه تربیتم تو خانواده میاد یا کلا ادم مظلوم و بی زبونیم.
مردم حق ما رو میخورنن و خجالتش رو من میکشم. پول درمونگاه واقعا برام اهمیتی نداشت ولی بهش به چشم یه تمرین نگاه کردم که برم حق ام رو بگیرم.
یعنی میبینم که اگه تو زندگی قبلی از دوست پسر و دوست و دانشگاه و جامعه و فامیل و هر چی که بگی، زخم خوردم، شاید یه جاهاییش تقصیر خودم بود.
اخ یاد اون دوست پسر روانیم میفتم که همه میگفتن روانیه و خودمم میدونستم و در مودب ترین حالت ممکن میومدم از خودم دفاع میکردم و چنان داد و هوار و حق به جانبی از خودش نشون میداد که من میفتادم به معذرت خواهی.
احتمالا فهمیدین من چقدر از دوست پسر قبلیم بدم میاد. ۵ فاکینگ از سال عمرم رو هدر دادم سر این گوه.
ولی میدونی باید چیکار میکردم؟ موقعیکه شروع میکرد به داد زدن، همون موقع ترکش میکردم.
مثل همون روز اخری که "بالاخره" اینکارو کردم.
خوبی قضیه اینه که بالاخره هر کاری "بالاخره" داره.