دوشنبه ۱۷ شهریور ۹۹
امروز دومین و سومین بوتاکس عمرم رو زدم. با اینکه کامل درسهام رو خونده بودم و مرور کرده بودم جزوه هام رو، سر دومی هی نقطه به نقطه که میزدم هی یادم میومد که آهان! الان اینجوری کنم بهتره :)) هیچ دستیاری هم نداشتم اولش که کمک کنه و طرف صورتش خونی مونی شد.
بعد یه خورده هم نقطه ها رو دوزهاش رو کمی، متفاوت زدم :))
بعد مریض سوم که خواهر مریض دوم بود، هم خیلی سریعتر زدم هم گفتم بیان دستیارم شن واسه کمک و هم دقیق زدم و اصن از زمین تا آسمون فرق کرد.
حتی مطمئنم نفر چهارم اگه اون لحظه وجود داشت، بهترتر میزدم.
خوشحالم.
خوشحالم که میترسم ولی میدونم که کاریش نمیشه کرد. باید بری انجامش بدی.