"شهریور" ماه دوست داشتنی من بوده و هست. خوب البته واضحا اینکه من در این ماه به دنیا آمدم و مرداد به دنیا نیامدم. ولی حس عجیبی دارم که اگر "یک آبانی مغرور" بودم یا یک "تیر ماهی خاص"، یک نفر می امد به من میگف که شهریور را دوست داشته باش.
روزها قشنگ شده اند چون من اخبار را دنبال نمیکنم و نمی فهمم که روزها قشنگ نیستند. بلکه مادر خویش را هر روز محکمتر بغل میکنم و میدانم که اگر روزی تصمیم بگیر تتویی را قابل دانسته، روی بدن خود حک کنم، حتما به مادرم یک ربطهایی دارد.
اما در پس اینکه می دانم وضع ام خیلی بهتر از خیلی هاست و واقعا زن قشنگی شده ام و واقعا از خودم در نمی اورم، شاد نیستم.
الان می بینم که اولین بار است که چه در مغز چه در گفتار و چه در نوشتار از واژه "زن" برای خودم استفاده کرده ام. این خوشحالم میکند. برای ۳ ثانیه بیا خوشحال باشیم.
جملات بی ربط و پراکنده اند. مثل صبحانه هر روزه من. نیمرو. چایی. قهوه.