چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

چی الان باعث میشه که من نرم دسشویی؟ فعلا هیچی.

من خیلی دختر تمیز و مودب و بزرگتر از سن و حرف گوش کن و پیکیج "وای نگاه دختر مردم! ازش یاد بگیری، بودم". البته چون من دقیقا میدونم که چی تو مغزم میگذشت و من در واقع، بچه افسرده و غمگینی بودم، میدونم که پیکج "بچه مردم" واقعا چیز وحشتناکی هست و ادم اصن نباید بچه اش رو مدل بچه مردم بزرگ کنه. توی مهدکودک بودم و مربی مهد داشت یه داستان تعریف میکرد و من خیلی خیلی مجذوب داستان بودم و خیلی خیلی دسشویی داشتم. من وسطش پا نشدم برم دسشویی تا ببینم چی میشه ته اش و واسه همین وسطش دسشویی کردم تو خودم. صحنه بعدی رو یادمه که تو دسشویی بودم و مربی داشت با توپ و تشر من رو میشست و صحنه بعدی این بود که مامانم داشت دعوام میکرد که اصن از تو توقع نداشتم. من هیچوقت نگفتم که واسه اینکه داستان خیلی جذاب بود، من نرفتم دسشویی.

۳
پری دریایی
۰۷ آبان ۰۲:۲۲

من کلاس اول ابتدایی این اتفاق واسم افتاد ولی واسه من خیلی ناراحت کننده بود رفتم دستشویی ذر دستشویی بسته بود ایتذای سالم بود نمیدونستم چیکار کنم تا اخر شلوارم خیس شد توی حیاط همه بچه ها دورو حلقه زده بودن منم گریه میکردم و منو فرستادن خونه بدون اینکه زنگ بزنن به خانوادم من پیاده با همون شلوار رفتم خونه و یادمه تا کلاس چهارم منو مسخره میکردن سال بالاییا((((((:!!!!! ناراحت شدم از بیفکری مسول مدرسه و بچه ها

پاسخ :

واییییی
عزیززمممم، گناه داشتی. کوچولووو بووودی
واقعا بد بوده. اینکه مدیر و معلم اینقدر بی فکر باشه واقعا نوبره(نوبر نیست)
lia sh
۰۲ آبان ۱۶:۳۲

جالبه که من هم یه خاطره مشابه دارم :))))

منم توی مهدکودک این اتفاق برام افتاد..

البته من توی راه دستشویی بودم که این اتفاق افتاد.

یادم نمیاد که چه چیزی باعث شده بود که انقدر دیر راه بیوفتم سمت دستشویی.

ولی یادمه که بعدش زنگ زدن به خانواده و پدرم با یه دست لباس تمیز اومد دنبالم و بعدم منو برد خونه ..

این از  معدود خاطرات خوشیه که با خانواده دارم..

پاسخ :

من هم از معدود خاطرات خوش کودکیم اینه که سخت مریض شدم و افتادم تو خونه و مامانم اونجوری مجبور بود واسم قصه بگه تا بخوابم. 
می بینی خاطرات خوشمون رو؟:)))
Winged Deer
۰۲ آبان ۱۶:۲۶

عه مینا

منم یه خاطره‌ی مشابه دارم:))

پنج سالم بود که بعد از یه دوره ی دو ساله موسیقی کودک کار کردن که شامل بلز و فلوت می‌شد و رسما دیگه ازش خسته شده بودم بهم گفتن می‌تونی ساز تخصصیت رو انتخاب کنی.

نمی‌دونم چرا ولی ویر ویولن من رو گرفته بود و جلسه‌ی اول کلاس که من و اون مربی زیبا با هم تنها بودیم و من روی یه صندلی قرمز نشسته بودم و اون شروع کرد به ساز زدن من متوجه شدم که دستشویی دارم. اونقدر محو صدای ساز شده بودم و مات و مبهوت بودم که یهو دیدم ساق شلواری توریم خیس خیس شده و از شیارهای اون صندلی روی زمین هم ریخته. خلاصه که جمع و جورم کردن رفت. :))

اما واقعا کی دیگه چیزی برام اینقدر جادویی و تسخیرکننده به نظر اومده که قید آبروم رو براش بزنم نمی‌دونم:))

پاسخ :

اه. مال تو چه خارجیه :)) ولی خیلی شبیه مال منه. اما ورژن خارجی قشر مرفه :)))
من هم نمی دونم که دیگه واقعا چیزی پیش بیاد اصن اینقدر بمیرم واسش یا نه. بعید میدونم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان