من خیلی دختر تمیز و مودب و بزرگتر از سن و حرف گوش کن و پیکیج "وای نگاه دختر مردم! ازش یاد بگیری، بودم". البته چون من دقیقا میدونم که چی تو مغزم میگذشت و من در واقع، بچه افسرده و غمگینی بودم، میدونم که پیکج "بچه مردم" واقعا چیز وحشتناکی هست و ادم اصن نباید بچه اش رو مدل بچه مردم بزرگ کنه. توی مهدکودک بودم و مربی مهد داشت یه داستان تعریف میکرد و من خیلی خیلی مجذوب داستان بودم و خیلی خیلی دسشویی داشتم. من وسطش پا نشدم برم دسشویی تا ببینم چی میشه ته اش و واسه همین وسطش دسشویی کردم تو خودم. صحنه بعدی رو یادمه که تو دسشویی بودم و مربی داشت با توپ و تشر من رو میشست و صحنه بعدی این بود که مامانم داشت دعوام میکرد که اصن از تو توقع نداشتم. من هیچوقت نگفتم که واسه اینکه داستان خیلی جذاب بود، من نرفتم دسشویی.