شنبه ۸ خرداد ۰۰
رسیدم به یه صفحه ایی که اون موقع که اون صفحه رو میخوندم، خیلی ناراحت بودم. یه خط میخوندم بعد یه خط گریه میکردم. بعد دوباره یه خط میخوندم، یه خط گریه میکردم. بعدم پرتش کردم اونور کتابه رو. گفتم ولش کن. حالا اومدم دوباره بخونم، ببینم چی میشه بالاخره آخرش. دوباره حالت غم به من رسید و نصف روز هست به سقف خیره هستم. خیلی جالبه ها.