چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

معده ام درد میگیره به غذا فکر میکنم.

خوب من واقعا در ماله کشان توییتر، مزدوران، اوناییکه خوب فحش میدن، اوناییکه خوب نقد میکنن، کیا تو تیم کیا هستن، کیا روزمره نویسهای باحالی هستن، تخصص دارم. کاملا یک تخصص منحصر به فرد و یک تخصص بینهایت بیهوده و بینهایت مخرب. امروز که روز من و شما باشه، داشتم به این فکر میکردم که یکی داشت در مورد اون روزهایی میگفت که تو ۸۸، فلان کس، فلان عملکرد رو داشته و ما چقدر اون موقعها خودمون رو براش پاره کردیم و دیگری داشت تاییدش میکرد. در اون سالها، من مدرسه میرفتم و نمیدونستم که توییتر چیه و کاملا میدونستم که دارم چیکار میکنم و ۲۰ پشت ۲۰ بود که میگرفتم. ۲۰ گرفتن تو مدرسه ارزش نیست. برای من تو اون سن ارزش بود. طبیعتا ارزش، برای من در این سن و شرایط متفاوت هست. امّا آیا انچنان در راستای اون ارزش قدم بر میدارم؟ نه. تمام زندگیم شده خبر بد پشت بد. آیا در راستای اون اخبار بد من میتونم کاری از پیش ببرم؟ مطلقا خیر. آیا دونستن این اخبار و یا وقت تلف کردن در این اموری چیزی به من می افزاید؟ خیر. چیزی از من کم میکنه؟ بله. در همین راستا، امروز رو میپردازیم به گوش دادن به پادکستهای "تو میتونی". هر چقدر این تو میتونی ها از نظر من غیرواقعی بیاد برای الان. ولی آیا برای روحیه ات بهتر نیست؟ چرا. 

+ کائنات به من کمک دارن میکنن و من از غذا خوردن داره بدم میاد. بابا مرسی داداش!cool

 

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان