چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

معالی آباد

عموما این طوره که وقتی یکی میاد با تو درد و دل میکنه و میگه من فلان مشکل رو دارم، تو میبینی بابا مردم چه چیزهایی رو ناراحتی میدونن. یا اینکه میشینی بهش میگی اگه فلان کار رو کنی جوابه و فلان چیز میتونه راه حل باشه. نه اینکه واقعا داری ادای یه راهکار دادن رو میدی ها. واقعا به نظرت اون مشکل، مشکل بزرگی نیست و یا اینکه میگی خوب تا وقتی راه حلش اینه دیگه چرا غصه؟

واقعا کم بودن چیزهایی که به نظرم واقعا یه مشکل بزرگ‌ میومدن و پشمهام میریخته وقتی طرف داشته تعریف میکرده.

حالا به کل، الان مثلا اگر من غصه دارم، غصه نانوشته دارم، میدونم اگه این رو واسه کسی تعریف کنم، به اندازه من به نظرش مشکلی نمیاد و یا اینکه وقتی راه حل داره یا وقتی راحت شدی یا تا وقتی دست و پات سرجاش هستن و میتونی فلان کار رو کنی، دیگه چرا غصه؟

به اینصورت شد که متوجه شدم، بد نیست گاهی چیزهای خودم رو از یه دریچه بزرگتر ببینم. یعنی اگه همینها رو من در کس دیگه میدیم یا از بالا به مشکلات خودم نگاه کنم، چی میشه تهش؟

واقعا خیلی خیلی ساده تر.

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان