چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

صبح

میدونی. واقعا این قرص و قهوه خیلی کمک ام میکنه. یعنی مثلا نیم ساعت پیشش داشتم کلی به خودم سرکوفت میزدم و بعد یه دفعه خوشحالترین آدم روی زمین میشم. اینکه بدونم این واکنشهای فیزیولوژی چقدر تاثیر گذارن، خودش قدم بزرگیه. قدم بزرگتر دیگری این هست که یه اتفاق مناسب برام افتاد و یه اخلاق رو که خیلی ازش وحشت داشتم و وقتی میفتادم توش، احساس میکردم مثل یک چاه هست که دارم فرو میرم و خود اون آدم عاقله بالای چاه وایساده و داره نگاه میکنه و هی میگه نکن نکن، داری اشتباه میکنی ولی اون آدم دیوانه افتاده ته چاه و تازه هی داره بیشتر میکنه و میکنه و فرو میره و هی همه چی بدتر میشه. یعنی اینجوری بود که یک رفتار نامناسب میکردم و بعد برای جبران اون رفتار نا مناسب، یک کار دقیقا بدتر میکردم. خواستم بگم دیروز متوجه شدم که اون رو ندارم. یه دفعه. برای من خیلی جالب هست که هر دفعه تغییر میکنم، یه دفعه متوجه اش میشم. یه دفعه اتفاق نمیفته ولی یه دفعه متوجه اش میشم. حتی شاید تا چند روز قبل اش دارم انجامش میدم ولی میدونم دیگه دفعه های آخره. اون چیزی که بیشتر از همه میخوام تو خودم پرورش بدم "تلاش" هست. من واقعا آدم پر تلاشی بودم. کی گفته نمیتونم باز باشم؟ کی گفته اون چیزها و خصلتهایی که نداشتم یا میترسم که داشته باشم اشون، میتونن اصلا معرف شخصیت من بشن. مثل چند تا چیز جدید که همیشه آرزشونو داشتم و الان نه تنها معرف من هستن بلکه برام عجیبه چجور اینجوری نبودم. انگار من همیشه اینجوری بودم. ولی یه دفعه میاد بالا همه چی. معلومه قهوه و قرص خوردم؟ ولی دارم راست میگم. حتی بدون قهوه.

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان