چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

آذر

اون تفاوتی که احساس میکنم این هست که به مراتب خودم رو بیشتر میفهمم و دوست دارم. این داستان self love  که دائما در موردش صحبت میشه یک چیزی هست که خیلی پایه ایی و اساسیه. یعنی سر رشته یک نخ میتونه باشه که بافتنی بشه بر تن شما.

مثلا من چون خودم رو دوست دارم ( هنوز نه خیلی ولی کاملا حس میکنم که دارم) پس سعی میکنم اشغال کمتر کنم توی بدنم. یا چون خودم رو دوست دارم پس سعی میکنم با اون آدم که حس بدی بهم میده تا جای ممکن مراوده نداشته باشم. یا چون خودم رو دوست دام پس سعی میکنم که وقتی حرف میزنم، رودرواسی رو بگذارم کنار و منطق خودم رو برسونم. یا خایه مالی نکنم برای معلمم. که البته نمیکنم ولی حتی میخوام بیشتر راحتتر و خودم باشم.

 

مثلا چیزی که اخیرا تصمیم گرفتم اینه که یه ماه نرم توییتر. حواشیش برام زیاده. و همچنان بلوغش رو در خودم احساس نمیکنم که بخوام واردش بشم. میبینی؟ یعنی خودم رو بهنر میفهمم و نمیام یه شخصیت دیگه برای خودم معرفی کنم. میدونم این ضعف من هست پس میپذیرم، انکارش نمیکنم و در قدم بعدی راه حل پیدا میکنم.

 

 

                                                  

 

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان