چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

الان مامانم داره غر غر غر میزنه.

خونه «ه» واقعا خوش میگذره، مامانش خیلی اپن ماینده و اصلا کاری به ما نداره و‌ ما هی تو خونه اشون چرخ میزنیم و غذا درست میکنیم و مینوشیم و مامانش هم همیشه جوین میشه. خودش هم سوپر مهربون و با شخصیته ولی چیزی که واقعا ناراحتم میکنه اینه که وقتی یه روز میرم میبینمش شروع میکنه گیر دادن بهم که باز هم ببینمت و باز هم ببینمت در صورتیکه برای من همون یه بار در هفته و حتی ترجیحا یه بار در دو هفته کافیه. مثلا دیشب خونه اشون بودم و خیلی خوش گذشت به جفتمون ولی شب که برگشتم گف که اره صبح که داری میری فلان جا، من هم دوست دارم باهات بیام که من مستقیم گفتم نه، این از معدود دفعاتی هست که من با خودم تنهام و واقعا برام ارزش داره.

 

یه چند روزه از قانون ۵ ثانیه استفاده میکنم و اصلا ادم فک نمیکنه اینجور چیزها و کتابها که شاید در نگاه اول حتی زرد به نظر برسه، اینقدر موثر باشه. در جا تا تصمیم میگیرم کاری انجام بدم میپرم میرم میکنم. یعنی شما زیر ۵ ثانیه باید بجهی و بری انجام بدی.

 

نکته دیگه اینکه بعضی وقتها که های هستم، یهو هوس میکنم زنگ بزنم به اکسم. این مدت ما خیلی متمدنانه حرف زدیم، امار اینکه با چند نفر بودیم رو دادیم و نکته اینکه ما خیلی دوستای مشتی بودیم در درجه اول و واقعا اون تنها کسی بود که من میتونستم بیشترین حالتی که میشه نزدیک یکی بود، رو با اون داشتم. و چه حیف که دوست نیستیم و نزدیک هم نیستیم. و خلاصه وقتی خیلی های هستم، بهش زنگ میزنم و این خوب نیست.

 

مامانم واقعا رو اعصابمه. خیلی واقعا متوجه نیست. خیلی نیست. اصلا درک نداره.

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان