پارسال هر چی روی کاغذ مینوشتم، انجام نمیدادم. انگار از اول اون لحظه ایی که داشتم مینوشتم، میدونستم انجام نمیدم.
این چند روزه اما نه. کلاس اواز رو امروز رفتم تست دادم. طرف خیلی خوشش اومد از صدام، بعد تست گوش موسیقایی ازم گرفت که تو اونم واقعا خوب بودم. خودش آدم برجسته ایی هست و گف که بیا شاگرد خودم شو اصلا و ازم تعریف کرد. راستش من میدونم صدام خوبه و گوش موسیقیایی ام خوبه. اما چرا هیچی رو جدی نمیگرفتم؟
امروز جلسه اول کلاس aerial hoop ام بود. با دو تا دختر دیگه هم کلاس بودم، من سریع حرکت رو یاد میگرفتم و به چیزهایی که میگفت دقت میکردم ولی اونا از پسش برنمیومدن. اونا بد نبودن، من خوب بودم. من تو مدرسه ورزشم خوب بود. راحت یه ورزش جدید رو یاد میگرفتم و بعد توش خوب میشدم و میرفتم داخل تیم.
میدونی، این همه دریای استعداد داشت خاک میخورد. هنوزم داره میخوره. به خودم بد کردم و دیگه فقط میخوام خودم رو بغل کنم.
دو روز پیش هم ریدم به اون پسر سیریشه. فک میکرد خیلی جنتلمن و خوبه، اما وقتی شما هی مسیج میدی به یه دختر که بریم بیرون بیرون و حتی تا جایی زور میکنی و خودت هم خیلی بی خبر نیستی، دیگه جنتلمن نیستی. بهش گفتم خوشم نمیاد در ارتباط باشم، اون گف داری خودت رو ایزوله میکنی و من هم گفتم باشه:)))
از اون دوستمم خیلی انرژی منفی میگیرم، نمیتونم تحمل اش کنم و نمیدونم دفعه بعد که ببینمش باید چیکار کنم ولی امسال خیلی دارم زور میزنم که کار درست رو انجام بدم حتی اگه سخت باشه. کلا کار خوب، کار سختیه.