دوماه ونیم دیگه باید یه امتحان مجدد ایلتس بدم. هر چقدر writting مینویسم، باز هم استادم شلینگ عن رو روم باز میکنه و میگه خیلی افتضاحه. یکم ادم بداخلاقیه و با اینکه بعضی وقتها حس میکنم پیشرفت کردم، اما در اکثر اوقات در انتها مواخذه میشم و میبینم اصلا اونقدرا خوب نبودم. خیلی ناراحتم الان. یک ساعت پیش کلاس داشتیم و اینقدر ازم ایراد گرفت که وقتی کلاس تموم شد، رفتم aldi خرید کنم و مغزم یکم باز شه و ببینم چقدر ارزونتر از سوپریهای دیگه هس که واقعا با اختلاف ارزونتره. علی بهم زنگ زد که چیزی نمیخوای، و من هم بهش گفتم استادم گفته writting ات افتضاحه و انگار ناراحت شد. انگار مثلا از من ناامید شده باشه.که اهمیتی برام نداره، اینکه خودم از خودم ناامیدم، ناراحتم میکنه.
مامانمم هی فرت و فورت ویدیو کال میکنه و موقعهایی که خونه علی هستم، نمیتونم جواب بدم و کلا هم کلافه میشم که هر روز بهم زنگ میزنه و واقعا ترجیح میدم یه روز در میون زنگ بزنه و اونم نه تصویری. بابا رفتم مستقل شم، اینکارا چیه. انرژی ناخواستهایی ازم گرفته میشه. و کلا هیچ ایدهایی از انجام کارها نداره و هی میگه چرا اینو انجام ندادی یا چرا اونو انجام ندادی. در صورتیکه من در فرزترین حالت خودم به سر میبرم و همه کارها رو تند تند دارم پیش میبرم و از همه همردهایی هام خیلی جلوتر دارم ظاهر میشم. انرژی منفیاش واقعا اذیتم میکنه. کلا میبینم همیشه دارم در موردش مینویسم و واقعا این بده.
من اومدم اینجا، میخوام «مینا» باشم.