چهارشنبه ۱۳ تیر ۰۳
ساعت ۲:۵۳
غذامو خوردم، یکم زبان هم خوندم، تلفنی هم با مامتنم دعوا مردم، ساعت ۳:۱۵ پاشم یکم رانندگی بخونم و بعد ساعت ۳:۳۰ برم سر کار
۱۱:۰۷ شب، رفتم سر کار رستوران، حدس بزن چی شد؟ دییقا روز اول همون دکتر ایرانیه سر کار که خیلی خیلی ازش بدم میومد با کل فک و فامیل اومده بودن اون رستورانه و واقعا جفتمون پشمامون ریخت. یکی هم سر کار بولیم میکرد و من چون خیلی حساس شدم سر این قضیه، همونجا ریکشن نشون دادم و گربه رو دم حجله کشتم، الان هم پیاده دارم برمیگردم و گریه میکنم.