۱۱:۲۰ اون اقاهه که پول دادم برام برنامه ورزشی بنویسه، نوشت و فرستاد و دیگه پیش به سوی ورزش. واقعا ورزش حال میده.
ساعت ۱۲:۴۸ یه میم انتخاباتی دیدم، داشتم خرخنده میزدم. بعد دیدم من اینو باید حتما استوری کنم. یعنی واقعا اخه مدل من اینه دیگه. مدلم رو باید نشون بدم به جهانیان :)))
نمیدونم یه فازیم که واقعا خسته شدم از این وضعیت ۳ هفته که الکی واسه خودم چیز میکنم، و اینکه lets do it digee. مثلا مثلا، فک میکنم ۶ ماه زیاده تا امتحان بعدی، ولی چشم رو هم بگذاری، ۶ ماه گذشته. اصلا بابا بهتر که نتونستم ثبتنام کنم. الان رو speaking ام کار میکنم و هیکل و connection و mentality و اینها و نمیشه مثه این «بقیه»
لباسهام اومد، بعد به علی نشون میدم، میگه اره خوبه. خیلی ماستطوری. من اینجوریم که وای چرا خیلی باذوق نگفتی. حالا با اینکه سلیقه کسی برام مهم نیست و ایضا اون، نمیدونم چرا یهو یه سری رفتارها ازم بروز میزنه که انگار هست. یعنی یه شری رفتارها بروز میزنه که نمیتونم کنترل کنم. از وقتی اومدم اینجا اینجوری شدم.