چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

بدو بدو

شما باید لیستی تهیه کنید. لیست چیز خوبیه.

۱- درس و مرس

۲- ورزش و نشاط

۳- زید و فامیلی

۴- تکرار لیست

 

https://soundcloud.com/amirhoseindabegar/makan-ashgvari-bodo-bodo

۱

سردرگم شدم. پس با کی خودم باشم؟

متوجه شدم که خودزنی زیادی میکنم تو رابطه ام.

اینجوریکه هی میگم اره تو که روابط اجتماعیت خیلی بیشتره، اره تو که خیلی بهتره کارت از من، اره تو که خیلی کار بلدتری از من، اره تو که خیلی بیشتر از من دنبالتن

متوجه شدم که این خودزنی رو تقریبا در تمامی روابطم داشتم. چون خوب با طرف خیلی مدت طولانی در روز، در ارتباطم و طبعا همه درد و دلام رو به اون میگم که یه مقداری ادم خودزنی هستم توی مغز خودم و این حرفها رو به اون هم میزنم و در میون میگذارم.

 

نکته بعدی اینکه تقریبا از هر چیز اجتماعی ناراحت کننده ایی، خیلی ناراحت میشم. دائما خودم رو میگذارم جای طرف یا اطرافیانش. اینکه مثلا کسی به ناحق بره زندان. یا کشته بشه یا حق رو نا حق کنن و من دائما ناراحت میشم و باز این ناراحتیم رو در میون میگذارم با زیدم.

 

نکته بعدترتری در اینه که من خیلی کم پیش میاد بهم حال بده چیزی. چون همه گوهها رو خوردم و مثلا یه دورهمی یا جمع شدن یا بیرون رفتن خیلی باید توش یه فعالیت متفاوت باشه که من رو سرحال کنه و از طرفی بخاطر یه سری رفتارهایی که دوستام داشتن( اصلا به معنای بد بودنشون نیست ) واقعا ترجیحم اینه که ارتباطات رو صمیمی نکنم. کاملا فراری هستم از اینکه مثلا با کسی دو تایی برم بیرون. چرا؟ چون شروع میکنه به حرف زدن و درد و دل و من باز مغز و وقت و انرژیم دیگه کشش مشکلات دیگری رو نداره. ترجیح میدم تعداد زیادی در هر وعده دیدار باشه که چند تا ادم باشیم و هی تو سر هم بزنیم و خلوت دو نفره ایی ایجاد نشه برای درد و دل دیگری. که من باز هم این رو به زیدم گفتم.

 

نتیجه اینکه زیدم بهم گف، میترسم همیشه ناراحت باشی و بمونی و خوب راست میگه.

۱

kinder

چقدر کار زیادی دارم برای انجام دادن

۱- درس مشق خودم

۲- انگلیسی خوندن

۳- المانی خوندن

۴- سر کار رفتنها و چیزای جدید جدید

با اینکه قراره پوستم کنده بشه که میشه ولی خوشحالم. حداقل دیگه میدونم میخوام چیکار کنم

۲

این بار اینجوری دیدم. شاید بزرگ شدم.

اومدم تهرون و چقدر بازار کارش با همه شهرها متفاونه و چه ادمهاش هی زرنگن و هی همه تفریحات و غیر تفریحات و چیزهای مهم اینجا چپیدن.

احساس ضعف میکنم.

۴

اشتباهات اداری درمانگاهی

هم باید زودتر خبر میدادم که نمیام هم اینا یکم الکی ادم رو نگه میدارن و بیشتر از همه، زودتر باید خبر میدادم که نمیام.

این بود از اشتباه ما، دیگه نداریم.

۰

بَع بَع به میم.

یکی از بهترین چیزهایی که جدیدا یاد گرفتن اینه که " به خودم نمیگیرم "

مثلا اگر فلان کس رو من بهش زنگ زدم و مسیج ولی همچنان جواب نداده با اینکه میدونم گوشیش دستشه یا فلانی بد حرف زد یا فلانی دروغ گفت یا فلانی بدی کرد یا هرچی، به خودم نمیگیرم.

به خود نگرفتن واقعی. اون بچه هست یا دروغگو یا بد یا نه چندان خوب یا عجول یا ذهن افسرده.

من نیستم و اینها در جواب من نیست.

امیدوارم متوجه شده باشین.

۱

خوشحالم که اینجام.

یک عالمه میخونمتون اینجا. چقدر متوجه میشم چی میگید. همذات پنداری میکنم یا در نهایت متوجه میشم چی میگید.

اینجا همه چی قشنگ و ملموس و ناراحت کننده و واقعیه.

چطور مردم جاهای دیگه رو به وبلاگ ترجیح میدن؟

 

۸

Run. Run baby.

من متوجه شدم که هر چقدر ادم رو خودش کار کنه و خودش خوب باشه و مغزش اروم و هر چی، نمیتونه بگه من ادم خوبیم، ادمهای مسموم کنارم نمیتونن روم تاثیر بگذارن.

مثل اینکه موهات رو کلی خوشکل کنی و بعد بری توی باد وایسی و بگی من موهام خوشکله، امکان نداره بهم بریزه.

این چیزی بود که دیشب باز هم بهم ثابت شد.

حتی ذره ایی از انسانهای مسموم، برای من خوب نیست.

۵

اینم حل میشه

شاید باید بیشتر بچسبم به " فکر نکردن " و واقعا اعتیاد دارم به توییتر و خیلی اخ اخ

۰

سینوس

چقدر امروز، مثل قدیمهای خودم بودم و چقدر دوست نداشتم. چون فکر کردی، چون توجه کردی، چون لیست الف و ب و ج و د یادت رفت.

مواظب باش.

۰
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان