چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

دقیقا همون مشکل سابق با پیشینه 6 ساله.

مشکلات واقعی و غیر واقعی دارن خودشون رو نشون میدن و من این دفعه ریسک نمیکنم و میخوام برم پیش دکتر دیوونه ها. بس بود اون همه سال های سگ. این دفعه نمیخوام سگی شه. در نظر دارم حداقلش بدونم که میدونم یه مشکلی هست. نه اینکه بپذیرم مثل قبل که خوب من زندگیم گنده، خودم گندم، همیشه هم همین بوده و خواهد بود.

حالا نمیدونم اگه بگم میخوام برم پیش دکتر دیوونه ها، بهم میگن وای واسه چی؟

عادت کردن بیان بریزن سر من غصه ها و درداشونو چون قشنگ میبینم که خودخواهن. که میخوان تقسیم کنن غصه هاشون رو همیشه همیشه با تو و این خوبه ولی قرار نیست این کار رو برای تو کنن که این بده.

بنده سنگ صبورشون بودم و سنگ صبور نباید خودش مشکلی داشته باشه.

ای بابا، خیلی خودخواه شدینا.

        

                        

۱

احتمالا از حضور مداوم انسانها، یکم قاطی ماطی میکنم.

طبعا خیلی منتظرم که طرحم تموم شه که خیلی معلومه چون شما رو گاییدم برای اینکه چرا من تموم نمیشم و اطرافیانم رو هزاران برابرتر. اما. خیلی خلوت داشتم اینجا. خیلی زیاد و خیلی با این حال میکنم. مثلا. چجوری ممکنه که پیش بیاد که من بی وقفه با اهنگ James Blunt-1973 برقصم و بپرم و بجهم و بخندم مثل الان؟

       

                                                                        

۱

بچه تر بودیم، پر بود از اون کار. چی شد مقلد شدم؟ چی شد بد و خوب کردم؟

فکر میکنم باید یه چیزی داشته باشم واسه خودم. یه چیزی که وقتی یکی هی صدا بزنه «میم! میم! مگه با تو نیستم؟» یکی اون اطراف باشه که بهش بگه « هیششش، مگه نمیبنی مشغوله اون کاره؟ »

کدوم کار؟

 

 

                                 

۰

شنوندگان، توجه بفرمایید

همینطوره

۰

Happy.

اون خنده زیبا و قشنگ پایان طرحی رو امروز به خودم زدم. امروز از شهرمون اومدم به این روستای طرحی و دارم از میم تشگر میکنم برای این دو سال. 

خوشحالم.

 

اماده شلیکم.

 

۴

Depersonalization-derealization disorder

یه ذره دیگه زید داره میاد خونه ما و من از سمینار اومدم و یه جورایی بهترین حالتی بود که میشد واسه این روزا تصور کرد ولی عدم حضور در لحظه من رو داره میکشه. یعنی چی؟

یعنی هیچکدوم از این اتفاقا برای من نمیفته و انگار که من خواب باشم یا تو رویا که این یه اسم چسان فسان داره تو علم روانشناسی.

خیلی مزمن شده این داستان. داره مغزم خرده میشه. فکر میکردم موقته ولی میدونی چند وقته همین حالم؟

فکر میکنم یکی از علتهایی که هست اینه که یه مدت هست زندگی داره روی خوشش رو به من نشون میده و من عادت ندارم به این قضیه.

انگار باید همیشه اون میمِ بدبختِ افسردهِ همه ازش بدشون میادِ سرخورده ی ِ در تمامیِ جوانبِ زندگیش باشه.

عادت ندارم. عادت ندارم به خوشحالی.

۱

یکی از وظایفم، خوشحال نگه داشتن شونه.

در راه رفتن به کنگره ام و یادم نمیره لیست ادمهایی که «my person» هستند به قولی. مرورش میکنم هر روز

۱- مامانم

۲-بابام

۳-داداشم

۴-زیدم

۰

قر و قاطی

اینجا تنها نشستم، توی پانسیون، در حالیکه دارم اهنگ وبلاگ رژ لب قرمز رو گوش میدم. یه نگاهی به این ور و اونور میکنیم و میبنیم دیگه کسی چیزی نمینویسه. از همین مدتی که اومدم تو وبلاگ دوباره، هزاران هزار وبلاگ جدید رو دنبال کردم به امید اینکه اون ستاره بالای پنل من زرد بشه که یعنی کسی چیزی نوشته. ولی اینجوری نیست دیگه. اصلا نیست. همه پخش شدن توی اینستاگرام یا توییتر یا هیچ جای دیگه. هر کی یه جا نشسته داره بهمون میگه اگه اینکار رو تو زندگی میکنی یعنی خوبی و اگه نمیکنی یعنی بازنده. همه رفتن نشستن رو منبر. شما اینستا رو دیدی؟ دیدی هر کی نشسته اونجا میگه باید چیکار کرد؟ دیدی چقدر اکثرش پوچه؟ خسته کننده.. تکراری.. سطحی.. به شعور ادم توهین میشه. همه اخوند شدن واسمون. خیلی حرف میزنن.

حالا قرار نبود اینا باشه. قرار بود اینا رو بگم که همین چند دقیقه پیش مامان و بابام از پیشم رفتن. کلی از وسایل ام رو از اینجا بردن خونه اصلیمون. که یعنی من دیگه دارم کم کم از اینجا میرم.

همیشه فکر میکردم وقتی ماه اخر نزدیک بشه، من یه جیغ و خنده قشنگ میکنم واسه خودم تو تنهایی و بعد رو دستام وایمیسم. بعد همیشه به خودم میگفتم که من که بلد نیستم که رو دستام وایسم که. بعد باز به خودم میگفتم که تا اون موقع یاد میگیرم. بعد چی شد؟ اون موقع اومد ولی من یاد نگرفتم رو دستام وایسم و جیغ و خنده قشنگ واسه خودم نزدم و بیشتر از همه خوابم میاد. ایا بد شد که اینجوری شد؟ نه اصلا. اصلا!

همین که الان بستنی معجون دارم تو فریزر که برم بخورم و قشنگ و زیباتر شم و همین که دیگه با اون دوست پسر قبل قبلتریم نیستم، یعنی شما 1000 درجه تو زندگیت برد کردی و میشه مساوی با روی دستات وایسادن به همراه یک کله معلق اضافه.

 

+ قبلنها فکر میکردم که این اهنگ فوق العاده است. الان فکر میکنم که صرفا خوبه. ولی خوب! این اهنگ برای من یعنی نصف شب در لب تاپ رو باز کردن، تابستون، وبلاگ رژ لب قرمز همراه با چاشنی گریه.

رژ لب قرمز

۰

قورباغه رو قورت دادم

دیدم خیلی دیگه برایان تریسی شدم

همش « موفقیت و تو میتونی و بیا بتونیم و بعله بریم قله ها رو فتح کنیم» و این خوبه اما نه دائما در حال تلاوت این موضوعات به خود و دیگران و همینطور انجام دادن این قضایا نه در حد و حدودی که دائما تلاوت میکنی

دیدم خیلی دارم گوه میخورم

خلاصه مرگ بر برایان تریسی

۱

مروری بر انچه گذشت.

احساس کردم که باید بیشتر صحبت کنم اینجا، چون نیاز دارم بهش.

الان که شما من رو دارید، بنده حوله پیچ در مقابل لپ تاب عزیزم نشستم در حالیکه قبلش ورزش کردم و بعدش رفتم دوش گرفتم که شگفتا! از دو جهت: 1-من ورزش کردم. 2- من دوش گرفتم.

من کسی بودم که همیشه غر به جون این و اون و انها و ایشان میزدم که چرا من لاغر نمیشم؟ چرا من شکم دارم؟ چرا دنیا اینقدر بی انصافه با هیکل من؟ و یه جا فهمیدم که بهتره خفه شم و یه کاری کنم و الان من خفه شدم و دارم یه کاری میکنم. متوجه ایی؟

و نکته خجالت اور و حالا دیگه بگذار براتون بگم بعدی این بود که من نمیدونم چرا و چطور اما، من هفته ایی یه بار میرفتم حموم و به نظرم کافی بود :))

پس! وقتی من الان هفته ایی سه الی چهار بار دارم میرم حموم، نباید خیلی عجیب باشه که مامانم براش عجیبه

 

بعد نمیدونم چرا اما من از کودکی عادت داشتم که با خودم بلند بلند حرف میزدم. که البته من این کار رو جلوی کسی نمیکنم صد البته. حالا کجاش جالب میشه؟ اینکه من با خودم بلند بلند به ٌ انگلیسیٌ حرف میزنم که صد البته در توانایی شنیداری و گفتاری انگلیسیم تاثیرات مثبتی گذاشته ولی چیز جالبی که وجود داره اینه که، من از خودم خجالت میکشم! من نمیتونم دیگه با خودم فارسی صحبت کنم و  به فارسی بگم باید این کار رو کنی و اون کار رو نکنی. وقتی انگلیسی صحبت میکنم، انگار این من نیستم. پس میتونم رو راستانه تر شم با خودم .به انگلیسی بگم خاک بر سرت واسه این. گل به سرت واسه اون.

 

و نکته بعدی، بنده به علت اخلاقات مظلومانه و بیایم همه با هم خوب باشیم و سکوت در برابر ظلم چون از سر و صدا و دعوا بدم میاد، داِئما حالت حق به جانبی تمامی پارتنرها و ٌمیم جون! بیا این کار رو کن و اون کار رونکنٌ طرف مقابلم رو تشدید میکنم که صد البته از این چیزا هم دیگه نداریم.

نمیدونم چرا اینا رو گفتم.

 

۴
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان