چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

۹۹ جان

بیاید بگید میخواید چیکار کنید سال جدید رو.

برای من

۱-خوندن ۱۰ کتاب مرتبط به رشته ام تا اخر دی ماه

۲- پکیج زیبایی و تندرستی

۳- هر ۳ ماه، پیدا کردن یک رذیلت اخلاقی در خود و کار بر روی اون

۴- خوندن ۷ کتاب غیر درسی

۵- یادگیری یوگا به صورت حرفه ایی

همین.

۳

در راس انها، دوست پسر یه مونده به قبلیم. A reall sucker.

این مدت اینقدر پسرهای قبلی و الانه زندگیم یادشون افتاده که من رو دوست دارن یا ازم خبر بگیرن که امیدوارم هر چه سریعتر این قرنطینه تموم شه، مردم به زندگی عادیشون برسن.

۳

خوب. حالا بعدش؟

یک دوره ایی از زندگیم هست که اینقدر وحشتناک بود و اینقدر در افسردگی غلت زدم و اینقدر تمامی درسهای زندگیم رو توی دانشگاه افتادم که نمیتونستم خودم باشم که هیچ دوستی نداشتم که برای تنها دوستی که داشتم، رسما کارهای فراوان و زیادی میکردم که بتونم اون رو نگه دارم که الان که بهش فکر میکنم، باورم نمیشه اون روزها به من گذشته و باورم نمیشه من تهش زنده موندم.

باورم نمیشه از نوع واقعی. یعنی واقعا نمیتونم باور کنم که اون همکلاسیهایی که داشتم واقعا وجود خارجی داشتن یا اون دوست پسر من، واقعا در تمامی اون مدت دوست پسر من بود. نمیدونم چجوری بهتون بگم. ولی واقعا فکر میکنم که این قضیه انگار یه خواب بوده. یه خواب عمیق ۷ ساله که حالا بعد از کنکورم، انگار من تازه بیدار شدم و دارم بقیه زندگیم رو میکنم.

این قضیه باعث شده که الان که زندگی یک حالت جالب و قشنگتری داره و با اینکه تمامی بلاهای اسمانی و انسانی در این مدت بر سر مملکتمون فرود اومده، من واقعا خیلی خیلی خوشحالتر از قبل باشم و باز یک حس دیگه که انگار این اتفاقات واقعی نیست و من حق این رو ندارم که ارزش داشته باشم و باز انگار همه اینها یک خواب هست.

بهش میگن depersonalization disorder

قضیه خیلی مزمن هست و من ماهها هست که این حالت رو دادم و انگار که بهش عادت کردم.

به دکتر دیوونه هام هم گفتم ولی خوب. وقتی شما درساتون رو خوب نخونین میشین یک دکتر بد مثل دکتر دیوونه های من. فرصتی و وقتی ندارم برای پیدا کردن یک دکتر خوب و از طرفی هم دلم نمیخواد اطرافیان از این قضیه بو ببرن.

یک مزیتی خیلی جالبی داشته این قضیه واسه من و اون هم جسارته. چرا؟ چون فکر نمیکنی که این تو هستی که داری کارها رو انجام میدی پس هیچ عواقبی قرار نیست گریبانت رو بگیره و میری انجامش میدی. نمیدونم چرا اینا رو گفتم.

 

۴

How is gonna be my world?

این روزها دارم درس میخونم و هی بیشتر میخونم و هی جدیترش میگیرم. از چیزایی که دارم میخونم، کم کم داره خوشم میاد چون متاسفانه من ذاتا ادم خرخونی هستم و خوشبختانه هیچ راه دیگه ایی برای یه زندگی بهتر جز درس خوندن ندارم.

+ استراحتهای بعد از ناهار با اپیزودهای ۲۰ دقیقه ایی The end of the fucking worldl و چایی حینش و قهوه بعدش.

 

۵

بدو بدو

شما باید لیستی تهیه کنید. لیست چیز خوبیه.

۱- درس و مرس

۲- ورزش و نشاط

۳- زید و فامیلی

۴- تکرار لیست

 

https://soundcloud.com/amirhoseindabegar/makan-ashgvari-bodo-bodo

۱

سردرگم شدم. پس با کی خودم باشم؟

متوجه شدم که خودزنی زیادی میکنم تو رابطه ام.

اینجوریکه هی میگم اره تو که روابط اجتماعیت خیلی بیشتره، اره تو که خیلی بهتره کارت از من، اره تو که خیلی کار بلدتری از من، اره تو که خیلی بیشتر از من دنبالتن

متوجه شدم که این خودزنی رو تقریبا در تمامی روابطم داشتم. چون خوب با طرف خیلی مدت طولانی در روز، در ارتباطم و طبعا همه درد و دلام رو به اون میگم که یه مقداری ادم خودزنی هستم توی مغز خودم و این حرفها رو به اون هم میزنم و در میون میگذارم.

 

نکته بعدی اینکه تقریبا از هر چیز اجتماعی ناراحت کننده ایی، خیلی ناراحت میشم. دائما خودم رو میگذارم جای طرف یا اطرافیانش. اینکه مثلا کسی به ناحق بره زندان. یا کشته بشه یا حق رو نا حق کنن و من دائما ناراحت میشم و باز این ناراحتیم رو در میون میگذارم با زیدم.

 

نکته بعدترتری در اینه که من خیلی کم پیش میاد بهم حال بده چیزی. چون همه گوهها رو خوردم و مثلا یه دورهمی یا جمع شدن یا بیرون رفتن خیلی باید توش یه فعالیت متفاوت باشه که من رو سرحال کنه و از طرفی بخاطر یه سری رفتارهایی که دوستام داشتن( اصلا به معنای بد بودنشون نیست ) واقعا ترجیحم اینه که ارتباطات رو صمیمی نکنم. کاملا فراری هستم از اینکه مثلا با کسی دو تایی برم بیرون. چرا؟ چون شروع میکنه به حرف زدن و درد و دل و من باز مغز و وقت و انرژیم دیگه کشش مشکلات دیگری رو نداره. ترجیح میدم تعداد زیادی در هر وعده دیدار باشه که چند تا ادم باشیم و هی تو سر هم بزنیم و خلوت دو نفره ایی ایجاد نشه برای درد و دل دیگری. که من باز هم این رو به زیدم گفتم.

 

نتیجه اینکه زیدم بهم گف، میترسم همیشه ناراحت باشی و بمونی و خوب راست میگه.

۱

kinder

چقدر کار زیادی دارم برای انجام دادن

۱- درس مشق خودم

۲- انگلیسی خوندن

۳- المانی خوندن

۴- سر کار رفتنها و چیزای جدید جدید

با اینکه قراره پوستم کنده بشه که میشه ولی خوشحالم. حداقل دیگه میدونم میخوام چیکار کنم

۲
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان