چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

شما باید عدد 3 رو به 3000600 بفرستید.

حالا چون خیلی حالم گرفته بود، اینو نشد بگم ولی الان میگم که دقیقا همون روز که داشتم میگفتم میخوام برم پیش دکتر دیوونه ها، همون روز من رفتم پول دادم واسه دکتر دیوونه ها. نحوه اشنایی؟ تبلیغات ای فیلم :)))))))))

۰

سگ

امروز به خودم گفتم که اگر من دوباره اون اشتباهات رو تکرار کنم باید بشم سگ. سگ دربار.سگ.   

       

۰

از روزهای ناراحت کننده سال 98

اون قضیه که نمیخوام دقیق بهش اشاره کنم که هزار سال بود و هست و احتمالا خواهد بود. به استصال رسیده و تقریبا مطمئنم درمانی براش وجود نداره پس فقط دوری و دوری تا کمتر ترکشاش بهم بخوره که از طرف دیگه ایی بهم گفتن که اره اضافه طرح خوردی که قابل پیش بینی بود که حالا یا اضافه طرح رو میرم یا با صحبت حل میشه که نمیدونم در نهایت چی. اما. اما.

چیزی که یاد گرفتم سر خم کردنها برای ادمهایی بود که نه لیاقتش رو داشتن و ندارن و نه هرگز به دست خواهند اورند و تو مجبوری. مجبور. ایران فقط سیاستش یا اجتماعش یا حجابش یا اقتصادش و یا همه مواردی که میشه رو کاغذ اوردش، بد نیست. یکیش همینه.

شخصیت ادم خورد و خاکشیر میشه. سر ظلم مسلمی که بهت داره میشه. که ماهها یونیتشون خراب بوده و تو اصلا نتونستی کار کنی که تقصیر اوناست ولی تو باید تاوانش رو بدی.

من شخصا، پایان طرحم تموم شه. میدونم. میدونم دیگه با مسئول و غیر مسئول چه برخوردی خواهم داشت.

همینطور که تو این کنگره که رفتم هر استادی که لیاقتش بود بهش سلام شد و هر کی که نبود نه. که خیلی برام لذت بخش بود که تو چشمای اون استاد میدی که چطور دانشجوهای سابقش ایگنورش میکردن. چرا که احترامی اگر بود از سر اجبار بود و اگر دیگر اجباری دیگه نباشه پس برمیگرده به شخصیتت که خدافظ.

این نیز میگذرد.

 

۱

دقیقا همون مشکل سابق با پیشینه 6 ساله.

مشکلات واقعی و غیر واقعی دارن خودشون رو نشون میدن و من این دفعه ریسک نمیکنم و میخوام برم پیش دکتر دیوونه ها. بس بود اون همه سال های سگ. این دفعه نمیخوام سگی شه. در نظر دارم حداقلش بدونم که میدونم یه مشکلی هست. نه اینکه بپذیرم مثل قبل که خوب من زندگیم گنده، خودم گندم، همیشه هم همین بوده و خواهد بود.

حالا نمیدونم اگه بگم میخوام برم پیش دکتر دیوونه ها، بهم میگن وای واسه چی؟

عادت کردن بیان بریزن سر من غصه ها و درداشونو چون قشنگ میبینم که خودخواهن. که میخوان تقسیم کنن غصه هاشون رو همیشه همیشه با تو و این خوبه ولی قرار نیست این کار رو برای تو کنن که این بده.

بنده سنگ صبورشون بودم و سنگ صبور نباید خودش مشکلی داشته باشه.

ای بابا، خیلی خودخواه شدینا.

        

                        

۱

احتمالا از حضور مداوم انسانها، یکم قاطی ماطی میکنم.

طبعا خیلی منتظرم که طرحم تموم شه که خیلی معلومه چون شما رو گاییدم برای اینکه چرا من تموم نمیشم و اطرافیانم رو هزاران برابرتر. اما. خیلی خلوت داشتم اینجا. خیلی زیاد و خیلی با این حال میکنم. مثلا. چجوری ممکنه که پیش بیاد که من بی وقفه با اهنگ James Blunt-1973 برقصم و بپرم و بجهم و بخندم مثل الان؟

       

                                                                        

۱

بچه تر بودیم، پر بود از اون کار. چی شد مقلد شدم؟ چی شد بد و خوب کردم؟

فکر میکنم باید یه چیزی داشته باشم واسه خودم. یه چیزی که وقتی یکی هی صدا بزنه «میم! میم! مگه با تو نیستم؟» یکی اون اطراف باشه که بهش بگه « هیششش، مگه نمیبنی مشغوله اون کاره؟ »

کدوم کار؟

 

 

                                 

۰

شنوندگان، توجه بفرمایید

همینطوره

۰

Happy.

اون خنده زیبا و قشنگ پایان طرحی رو امروز به خودم زدم. امروز از شهرمون اومدم به این روستای طرحی و دارم از میم تشگر میکنم برای این دو سال. 

خوشحالم.

 

اماده شلیکم.

 

۴

Depersonalization-derealization disorder

یه ذره دیگه زید داره میاد خونه ما و من از سمینار اومدم و یه جورایی بهترین حالتی بود که میشد واسه این روزا تصور کرد ولی عدم حضور در لحظه من رو داره میکشه. یعنی چی؟

یعنی هیچکدوم از این اتفاقا برای من نمیفته و انگار که من خواب باشم یا تو رویا که این یه اسم چسان فسان داره تو علم روانشناسی.

خیلی مزمن شده این داستان. داره مغزم خرده میشه. فکر میکردم موقته ولی میدونی چند وقته همین حالم؟

فکر میکنم یکی از علتهایی که هست اینه که یه مدت هست زندگی داره روی خوشش رو به من نشون میده و من عادت ندارم به این قضیه.

انگار باید همیشه اون میمِ بدبختِ افسردهِ همه ازش بدشون میادِ سرخورده ی ِ در تمامیِ جوانبِ زندگیش باشه.

عادت ندارم. عادت ندارم به خوشحالی.

۱

یکی از وظایفم، خوشحال نگه داشتن شونه.

در راه رفتن به کنگره ام و یادم نمیره لیست ادمهایی که «my person» هستند به قولی. مرورش میکنم هر روز

۱- مامانم

۲-بابام

۳-داداشم

۴-زیدم

۰
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان