چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

هزینه‌ها با من

حالا یه روز باید بشینم در مورد این مرده که باهاش آشنا شدم تازگیا بنویسم. کلا خیلی دارم به این حالت میرسم که این مردها وقت منو تلف کردن و با همکاری خودم و خودشون، ریدیم تو زندگی من❤️ عالی❤️🙏🏼❤️🙏🏼🙏🏼

۰

روز ده

سلام

یه روزییواقعا فکر نمی‌کردم مهاجرت کنم. مثلا هی میگفتم آره مهاجرت و فلان و اینها ولی هی خودمم حس میکردم فقط دارم صرفا «حرف‌اش» رو می‌زنم ولی آدم انجام دادن نیستم. خیلی اینجایی که هستم رو مدیون مامانم هستم. هم مالی، هم معنوی. نمی‌گم خودم دخیل نبودم ولی اگه اون هم نبود، ۱۰۰ سال سیاه من میتونستم اینکارو کنم. احساس نمی‌کنم موفقیتی کسب کردم چون واقعا هم همینطوره. صرفا شرایط تغییر داده شده. مثلااز سبز شده زرد. حالا مثلا این زرد بشه زرد پر‌رنگ، اونه که دستاورده، اونه که جبران محبت خانواده‌امه❤️🧿

 

+ چیز جالبی که هست اینه میتونم اینجا خودم رو بوجود بیارم. یعنی واقعا اصلا انگار نبودم. بیشتر مفعول حوادث و آدمها بودم. مثلا اون فامیل و یا آشنا یه حرفی میزنه که شما مخالفی ولی میگفتی «بله، شما درست می‌فرمایین» اینجا مثلا میتونی این دختره فرانسوی بی‌نهایت خود‌درگیر رو، صرفا نظرات غیر‌گرانبهاش رو تو گروه seen کنی ولی جواب ندی.

۲

Accomplishment adrenaline

اینقدر تعداد کارهایی که به سرانجام نرسوندم، زیاده. مثلا همین خود شما. ویدیو در داخل اینستا می‌بینی اما تا انتها نمیبینی. چرا؟ چون مشابهش زیاده، چون کلا زیاده در نتیجه برم به بعدیها برسم، چون حوصله‌ام نمیشه. این حتی تعمیم داده میشه به کارهای روزمره. همه در حال «انجام ندادن» هستن. حالا بنده چند تا کار انجام دادم. یعنی رفتم خر اون کار رو گرفتم، با خودم کشیدمش اون ور خط پایان. چه حسی اسماعیل. چه حسی.

۰

Facing

برای کار فیسینگ( درست کردن دندونها با کامپوزیت) یه سری تلاشهایی کردم، دوره رفتم، روی دندون آدمها به اسم ترمیم، کامل فیسینگ میکردم، طرف هم حال میکرد با یه هزینه خیلی پایینتر دندونش درست شده و من هم به خودم میگفتم درسته پوله زحمت کار من نیست ولی من به جاش تمرین دارم میکنم و این خوبه. تا امروز که یهو دیدم بالاخره اون سد نشدنهای فیسینگ شکست و من دارم با ارامش و اعتماد به نفس برای یه نفر لبخند قشنگ درست میکنم.

۱

می‌خونی؟

یکی از عجیبترین اشتباهات زندگیم عدم ارتباط گرفتن با نویسنده وبلاگ پرسپکتیو ‌بود، با اینکه فکر می‌کردم شبیه میتونیم باشیم ولی حساب اینجای کار رو‌ نکرده بودم که میتونم خیلی دیوانه‌بازی در بیارم.

۰

زرد۲

من مشکل ادامه دادن دارم ( لحنم تو ذهنم مثل محسن نامجو شد). اصلا همیکنه اینجا به امان خدا، رها شد، همینه. حوصله شعارهای زرد اینکه میخوام فلان کار رو کنم و تمرین ال و بل کنم و اینها رو هم ندارم. من همین کاری که میخوامو‌ میکنم. اصلا ممکنه وسط همین متن، یهو دیگه نخوام بنویسم که چیزی پست شه. اصلا دایره امن من شده استفاده گاها از pills و ابراز وجود. حداقلش اینه میدونم عصب‌ کشی کردن چجوریه، ولی متنهای قبلی که می‌نوشتم، نمیدونستم. میشه از این حالت، این قضیه رو نتیجه ‌گیری کرد که woww، گذر زمان و تلاش، ببین میتونه تا کجاها آدم رو پیش ببره. ولی نه والله. من تلاشی نکردم. فقط سوپر خر و ریسکی بودم. همینکه دارم تلاش می‌کنم واقعا نظرم رو الان پیشتون بگم، خودش خیلی خیلی کار زردیه.

 

 

 

۰

السلام علیک

بازگشت من همیشه به سوی وبلاگ است.

۶

اینقدر برام مهمه بتونم بشکونم این قضیه رو

نمیدونم چرا من باید mommy issue داشته باشم، چرا اون daughter issue نداشته باشه؟

۰

تا سه نشه، بازی نشه

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

اعتماد به نفس در کار و برخورد، Up،Up

اون روز مدیر درمونگاه گف من صبح میریزم، من رفتم سر کار، بعد رادیولوژیمون خراب شد و دو روز درمونگاه تعطیل بود تا امروز شنبه. رفتم حسابم رو چک کردم و نریخته بود. این چند روز کلی زنگ زدم و مسیج دادم که البته هیچ‌ کدوم رو جواب نداد. تا امروز صبح که دوباره زنگ زدم و جواب نداد و زنگ زدم درمونگاه گفتم تا پولم رو نده، نمیام. دیدم بالاخره مسیج‌ام رو سین کرده. من آدم مظلوم و منطقی و خوش‌برخوردیام. به درد این فضای کسکشانه ایران واقعا نمیخورم. ولی سر این قضیه، واقعا دارم عزت نفس تو کارم رو پیدا میکنم. طرف فکر کرده برده گیر اورده؟ اون همه براش کار کردم، که پولم رو نده. تا ته این قضیه میرم. میرینم به سر‌ تا پاش. پدرش رو در میارم☺️

۰
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان