چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

روزی سه بار با تجویز «این نیز میگذرد»

موقع دفاع کردن هم، همین شد. اینقدر خون به جگرم کردن و شدم، که موقعی که دفاع کردم و خانوادم خوشحال و خندان دورم رو گرفته بودن که اره اره، پس خیلی خوشحالی الان؟ من واقعا حسی نداشتم.

تا هفته پیش خوشحال بودم از نزدیک شدن به موعد اتمام طرح ولی الان که معلوم نیست تا کی و کجا و چطور. هیچ حسی دیگه ندارم. هیچی. هیچی. فقط خستگی.

۳
هایـ تن
۲۹ آذر ۲۰:۱۱

این نسخه این نیز می‌گذرد رو دکتر دیوونه‌ها بهتون داده؟ :)

همین که قراره تا حدود زیادی مستقل از سیستم باشین در آینده خودش انگیزه و امیدواری خیلی بزرگیه، اصلن حسودیم شد الان

پاسخ :

نه، پرداخت کردم هزینه دکتر دیوونه ها رو ولی زنگ نزدم چون حس کردم که این روزا خیلی گرفتارم و ناراحت و این میتونه باعث شه تو حرفام اغراق کنم، گذاشتم واسه بعد
اره، اگر که این دوره تموم شه، یه مقداری از سیستم فاصله میگیرم که واقعا هم حسودی داره:))
^_^ khakestari
۲۹ آذر ۱۸:۱۱

امیدوارم کارهات زودی پیش بره و سریع تر خلاص بشی

موفق باشی :)

پاسخ :

امیدواااارممم
ممنون‌ و مچکر *__*
^_^ khakestari
۲۹ آذر ۱۷:۲۴

دوست منم انفورماتیک پزشکی خونده ارشد 

انقدرررر اذیتش کردن برا دفاع که میگه عمرا من دکترا بخونم با این سیستم

پاسخ :

اره، واقعا سیستم خیلی مریض شده و متاسفانه مجالی هم برای درست شدنش نگذاشتن.
فقط منتظرم این قسمت هم تموم شه که تا حدود زیادی بتونم مستقل از سیستم باشم
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان