چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

سبز

ادمی نیستم که بگم خیلی زیاد سختی کشیدم، و ادمی نیستم که بگم سختی نکشیدم. اما به هر روی بوده.

حالا اتفاقات اینطوری رقم میخوره که دیگه بسیار کمتر از چیزی که حتی تصورش رو میکردم، دل نگرون میشم.

حتی تلفن.

من برای تلفن زدن به کسی باید اون رو تو دفتر برنامه ریزیم مینوشتم. حالا اگه با شماره ناشناس به من زنگ بزنید، در دومین بوق خوردن میشنوید "بله، بفرمایید؟"

۳
هانس شنیر
۳۰ تیر ۲۲:۳۱

آره مشکلم برای یه اتفاقی بود که برام افتاد الان بهترم. گاهی زل می ردم به گوشی که نکنه زنگ بزنه

پاسخ :

پس چه خوب که اون روزها گذشت
هانس شنیر
۳۰ تیر ۲۲:۰۳

یه زمانی تو زندگیم بود که با تماس و حتی ویبره تلفن تپش قلب می گرفتم

پاسخ :

من هم همینطور
رفتم در موردش خوندم و انگار فقط ما نبودیم و نیستیم. خیلیای دیگه هم بودن و هستن
الان که بهتری؟
صخی .
۳۰ تیر ۲۰:۵۴

ماشالااااا بهش

پاسخ :

چه بچه قشنگی هستی تو :**
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان