چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

وای

یک اتفاقی که خودم، خودم رو گرفتار کردم، آشنا کردن دوستام با هم بوده.

اینکه من این کار رو بسیار زیاد کردم و الان هم تا حدودی میکنم ولی نه به شدت سابق، از این میاد که نمیتونم ۹۸٪ اشون رو به تنهایی تحمل کنم و یهو همه اشون رو با هم میگم که مثلا پا شن بیان خونمون( پا میشدن بیان خونمون؛ فعل ماضی).

حالا اینکه اونها محال هست که اینکارو بکنن و هیچوقت نکردن و نمیکنن و حتی موردهایی خیلی عجیبی بوده که "تنها شخص بنده" رو بصورت بخصوص دعوت نکردن که یه وقت خدایی نکرده، دوست پسر وی، هوایی نشه و اینکه همیشه دیگه هر جا جدیدا میریم( که البته جدیدا هیچ جا نمیریم) از من توقع دارن که براشون آدم ببرم از دختر و پسر.

در این حد گاها خنده دار میشه مثلا که طرف یه دروهمی گرفته و گفته آره حتما دوستات رو بیار و من و دوستام خودمون اندازه مهمونای دعوتی اون میشدیم و چه بسا حتی گاها بیشتر :))

حالا از همه این حرفها که بگذریم، اتفاقات اخیر مربوط به این میشه که مثلا فلان دوست پسر من، رفته بود به فلان دوست دخترم پیشنهاد داده بود و دختره گفته بود بهش نه! بعد اون دوست پسر من رفته بود به یکی دیگه از دوستای دختر من پیشنهاد داده بود و اون گفته بود آره و الان دختر شماره ۲، از شماره ۱ بدش میاد

یا یکی دیگه از دوستای پسرم رفته به اونیکی دختره پیشنهاد داده و اون گفته نه و درنتیجه پسره زورش گرفته و الان باهاش بد شده.

حالا این وسط، بنده، باید جانب همه اینها رو با هم داشته باشم. 

یا مثلا دختر شماره ۲، با دوست یکی از دوستای پسرم ریخت رو هم و بعد به نتیجه ایی نرسید و حالا که با دوست پسرش اوکی شده، من نمیتونم به پسرهای جمع اونا بگم.

خلاصه که یه "حرمسرایی" ایجاد شده:))

مثلا الان من میخواستم برم جایی و نمیدونستم که دوست پسر شماره ۲ قراره بیاد و درنتیجه شماره ۱ رو گفتم بیا باهام فلان جا و الان فهمیدم اون دوست پسر شماره ۲ میاد و درنتیجه رفتم به شماره ۲ گفتم که آره من نمیدونستم اون میاد و حالا که فهمیدم من به دختر ۱ گفتم که بیاد و اونم گفته میام و دیگه یه جوری هست که (خواهر دختر شماره ۱، دوست دختر داداشم هست) نمیشه بگی نیا، و دختر شماره ۱ گفت که اره اصلا برام مهم نیست ولی ناراحت شدم اولش من.

بچه ها. واقعا دقت کنین با کی و چیا میگردین

من برینم وسط این دوستای #به_ظاهر دوستم.

 

۴
A -
۱۲ مرداد ۲۲:۲۲

بند اخر رو واقا کسی فهمید چی شد؟

بنظرم حرف پری رو گوش بده :/

پاسخ :

آخه واقعا مهم نیست و بعد هم‌، من واقعا حوصلم نمیشه توضیح بدم:))
صخی .
۱۲ مرداد ۱۷:۴۷

فقط به این نیت اومدم تو کامنتا که مطمئن شم من تنها کسی نیستم که گیج شده! خدایا شکرت😂 نمودار درختی پری عالی بود: دی

 

من یه قانون عجیب و بسیار سفت و سخت دارم: دوستام حتی اگه بعضا تو یه مکان یا یه تماس تصویری قرار میگیرن، حق ندارن با هم دوست بشن! و اینو خیلی جدی قبل اینکه همو ببینن برای هر دو طرف توضیح میدم!

پاسخ :

من برام مهم نیست دوست شن یا نشن ولی مثلا وقتی با هم بد میشن یا با هم میریزن رو هم بعد جدا میشن، واقعا به من ربطی نداره، جدای از اونکه در دوستی و خوش خوشان اولشون به من ربطی نداشت، دعواهاشونم به من ربطی نداره.
البته من کلا دوستی ندارم که خیلی باهاش حال کنم. بیشتر دارم تحمل میکنم :))
پـری دریآیی
۱۲ مرداد ۱۴:۵۷

بیش ازحد پیچیده شد(((((:اسم بذار براشون نمودار درختی بکش :دی

پاسخ :

نه واقعا اینقدرم پیچیده نیست:))
هیوا جعفری
۱۲ مرداد ۱۴:۵۵

روابط زیادی پیچیده شد :/ 

پاسخ :

نه اینقدرم پیچده نیست واقعا:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان