چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

جوجه، جوجه ها.

بچه ها

یه چیزی که خیلی منو اذیت میکنه که بارها و بارها هم نشستم زدم تو گوش خودم گفتم "میم جان، چرا ناراحت میشی؟ رسم روزگار همینه. شما اصن عمل و عکس العمل کن و خودت رو از این خود خوریها رها کن" و باز هم و باز هم، خودخوری کردم سرش ..

حالا چیه؟

اینکه من خیلی هوای دوستهام رو دارم و سعی میکنم ( میکردم ) که اگر چیزی از دستم بربیاد انجام بدم و معرفی کنم و ببرم و دعوت کنم

امّا و امّا یعنی بگو یه ذّره، یه ذّره این کارها برا من انجام شده باشه.

همیشه ببرشون اینور اونور، آدم معرفی کن، راهکار بده

ولی هیچ بازخوردی واسه من نداشته.

الان مثلا دوستم (نزدیکترین دوستم) به من گفت که اره بیا بیا، یه چیزی هست که خیلی باحاله و میشه ازش کلی پول دراورد.

من کلی خوشحال و خندون شدم که وای نگاه به فکرمه و واقعا خیلی خوشحال شده بودم سر این قضیه و میگفتم به خودم که نگاه کن! نگاه کن! اگه همه دوستات عن و گوهن ولی این دوستت فرق داره.

الان متوجه شدم که اون دوستم مدتی هست که در این کار هست و به تازگی متوجه این روش (شرکتهای هرمی) نشده و اگه هم اومد واسم یه برنامه ویدیو کال گذاشت با مشاور شرکتشون، صرفا برای این بوده که برای این معرفی بهش پول داده میشه.

خلاصه که گوه توش.

۵
‌‌ Elle
۱۶ مرداد ۱۳:۲۸

من همیشه از زمان دبیرستان مثلا، دلم می‌خواست کلی دوست داشته باشم و اکیپ‌های باحال داشته باشیم و این‌ها. ولی زندگیم دقیقا برعکس این خواسته پیش رفت و الان می‌شه گفت فقط یه دونه دوست صمیمی دارم (بعدا فهمیدم چه خوب که اینطوری شد اصلا). بعد توی این مدت هی فکر می‌کردم چقدر از این موضوع ناراحتم و خوش به حال اون‌هایی که رفاقت‌های چندین ساله و محکم و زیاد دارن. ولی الان می‌بینم دوست‌های زیاد، مخصوصا از این مدلی که تو داری می‌گی، فقط دردسرن، فقط مشغولیت ذهنی الکی‌ان. وقتی ارتباطم رو با دوست‌هام کم کردم، چون کاملا دغدغه‌هامون فرق می‌کرد، اولش می‌ترسیدم از تنها موندن. الانم دلم می‌خواد گاهی وقت‌ها که مثلا یه نفر باشه و با ذوق برم یک اتفاق قشنگ توی زندگیم رو برش تعریف کنم، ولی بعدش می‌بینم خب که چی. تو فقط الان دلت می‌خواد، بعدا اونقدر اعصابت اون رفتارهاشون رو نمی‌کشه که به شکر خوردن میفتی :)) 

چرت و پرت نوشتم ولی می‌دونم که می‌دونی چی می‌گم. کم رنگ کن برن میم جون :)) هرچقدر که سخت باشه ها، بعدا می‌بینی چقدررر راحت‌تری. اون انرژی رو بذار روی خودت و کسی که دوسش داری، جای دوری نمی‌ره به هر حال.

پاسخ :

من هم دقیقا همینطور.
من شخصا اعتماد به نفس خیلی پایینی تو دبیرستان داشتم و دوستی نداشتم و هی منتظر فرصت بودم که دوست دور خودم جمع کنم و اکیپ و فلان.
بعدنترها که اینکارارو کردم دیدم همون فاز قبلیم خیلی به زندگی واقعی شبیه تر بود + اعتماد به نفس الانم
میفهمم که چی میگی ^_^
تو خیلی گوگولی
Winged Deer
۱۶ مرداد ۱۲:۲۰

عاشق عنوان‌هایی‌ام که برای پست‌هات انتخاب می‌کنی. =))

پاسخ :

قربان شمااا😁😁
هیوا جعفری
۱۵ مرداد ۲۱:۲۷

به نظر من که هر چی دورم خلوت تر باشه ذهن و زندگیم آروم تره

پاسخ :

مسلما
فقط آدم‌ حسابی، آدم حسابیه که آدمه، حسابی نباشه که میمونه
هانس شنیر
۱۵ مرداد ۲۱:۱۴

عرضه و تقاضا. عرضه رو زیاد کنی ارزون میشی و بی ارزش. کم باش و زیاد بخواه.

پاسخ :

متاسفانه همین بوده. اینقدر عرضه زیاد بوده که رسما به چشم وظیفه هام بهم نگاه میکنن و وقتی انجامش نمیدم، ناراحت میشن:))
صخی .
۱۵ مرداد ۲۰:۵۸

راست بگم؟ به نظرم اینارو از زندگیت بریز بیرون. 

پاسخ :

دارم همینکارو میکنم.
دوری و دوستی شده
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان