چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

بچه ها. من وقت نمیکنم دیگه بخونمتون. ببخشید.

دیدم‌ نفس ام بالا نمیاد، دیدم یکی از سوراخهای دماغم چسبده به مرکز دماغم. بعد هی فین و اینهام میکردم، اصن افاقه نمیکرد چون اصن چیزی توش نبود. صرفا خوابیده بود رو هم. واسه همین با یه دستم اون‌ پره دماغم رو گرفتم و کشیدم بیرون و همونجوری نگه داشتم و همونجوری درس خوندم. واقعا خنده ام گرفته بود و واقعا بهتر داشتم نفس میکشیدم.

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان