چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

تولد علی

رفتیم تولد علی تو یه بار. دوستاشو دعوت مکرده بود که بالای ۴۰ تا بودن. بعضی‌هاشون زن یا شوهرها یا دوست‌دختر‌های خارجی داشتن. کلا انگلیسی و فارسی قاطی بود. داشتم فکر میکردم واقعا هممون باید به دو زبان حرف بزنیم. یه زبان واقعا کمه. واسه همین میخوام تلاشمو بگذارم که خیلی خوب صحبت کنم. 

خیلی خوش گذشت. با اینکه ۹۰٪ رو نمیشناختم ولی یه جور برخورد میکردم انگار من هم میزبانم. و واقعیتش باهامم اینجوری برخورد شد. میگن هر جوری فرمون قضیه رو بگیری، همونجوری میشه‌ها. خیلی بهم خوش گذشت. دارم به مدلهاشون عادت میکنم. دارم شبیه خودشون میشم. بعضی وقتها فکر میکنم اصلا من از اول همینجوری بودم، جام اشتباه بوده. دوست جدید پیدا کردم. 

همه‌اش خونه علی هستم. بهم چند بار گفته بیا با هم زندگی کنیم. این دفعه گفتم ببین من میخوام بعد از امتحان ایلتس بیام پیشت. اون هم گف باشه پس برات اینجا رو خالی میکنم. اونم فلان کار میکنم. خیلی یهو عاشق هم شدیم🧿

برای جفتمون عجیبه.

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان