چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

اولین ریجکتی بعد از مصاحبه. تازه اولشه:))

حدود دو هفته پیش رفتم یه جا برای کار. که طرف هم بهم گفت بیا. برای یه کاری مرتبط به رشته خودم. هر جا اپلای کرده بودم، ریجکتم کردن. سابقه کار ندارم و مدرک مورد تاییدشونم ندارم، میتونم تازه یه سال دیگه بگیرم. خیلی خوشحال شدم که بهم کار داد. گفتم از بی‌پولی و سردرگمی در میام. خیلی هم خودم رو مشتاق نشون دادم. البته واقعا هم مشتاق بودم. شاید حتی بیشتر از چیزی که نشون دادم، در درونم هیجان‌زده بودم. جمعه این هفته قرار بود برم سر کارش که نگاه کنم و یاد بگیرم که برای ماه اینده اونجا باشم. خودش بهم پنج‌شنبه مسیج داد که فردا رو تعطیل کردیم، نیا. باز قرار بود دوشنبه هفته بعدش یعنی فردا هم برم. گفتم سر صبحی یه مسیج بدم یاداوری اینها که من دارم میام، شاید حواسش نباشه و یادش رفته باشه. در جواب مسیج‌ام معذرت‌خواهی کرد، گف ما با یکی دیگه که قبل از تو حرف زده بودیم، توافق کردیم.

صبح حدودا ۴۵ دقیقه گریه کردم. بعد هم زنگ زدم مامانم، واسه اون هم یه سری گریه کردم. نمیخواستم گریه کنم جلوش، فقط میخواستم بهش بگم. میدونستم خوب دلداری میده، آدم اروم میشه. ولی جلوش اشکم دراومد. اونم نگران و ناراحت شد. نمیدونم دیگه. شاید خیلی همه چی داشت منظم و رویایی پیش میرفت. یه خورده هم باید میخورد تو ذوقم.

۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان