چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

بی ربط

چون خیلی دختر گلی شدم و صبح بیدار میشم و صبونه مفصل و کتاب خونی به راه، امروز رو شروع کردم به وبلاگ خونی مثل خیلی قدیما. هی از این لینک به اون لینک و هی وبلاگهای جدیدتر

خیلی خیلی خیلی حس خوبی داشتم و الان هم دارم. زندگی داره مسیراش رو پیدا میکنه

 

۰

زنگ مدرسه

۹ روز با زید رفتیم مسافرت که البته یه جاهاییش رو استرس داشتم چون از مامانم قایم کرده بودم و گفته بودم ۳ روز مسافرتم :)))

و یه روزش رو از سر کار پیچوندم

بسیار پر انرژی برگشتم سر خونه و زندگیم و برو که بریم ببینم میخوای چیکار کنی.

+ سخیف و سطحی شدم. فعلا فلسفه نداریم. ریاضی نداریم. علوم اجتماعی داریم و ورزش.

۵
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان