چغور پغور

می میریم و دیگه نیستیم. این خودش خیلی عجیبه.

وا وی لا

چه لاسهای ِ ادونسی رو به دل جامعه تزریق میکنین:))

۴

حق حق، ما حقمون رو میگیریم

برای بار سوم رفتم به اون یارو که تو درمونگاهش کار میکردم گفتم پولم رو بده.

 

از سابقه اش میدونم که محاله بده ولی من هم زهرش میکنم واسش مردک رو

۲

Title

در بسیاری از موارد، تکیف ام رو با خودم روشن کردم. که بسیار کار فوق العاده ایی هست. مثلا من میدونم از فلان غذا خیلی خوشم میاد یا فلان رفتار رو ادایی میدونم و دوست دارم با فلانیها معاشرت کنم ولی با فلانی نه!

به نظرم باید هممون تکلیفمون رو با خودمون روشن کنیم.

 

۱

TADAAA :))

از این مملکت عن ام میگیره. از اکثر دوستهام عن ام میگیره. هزاران روز هست که تو خونه هستم و بخاطر اینکه لازم نیست قوانین عن این گوهدونی عن رو رعایت کنم، جنس موهام فوق العاده بهتر شده که نشون میده این پوشش عن، چه چیز عنیه.

حالا اینها رو که نوشتم، اصلا در حالت عصبی یا ناراحت ننوشتم ها. در حالت نرمال و خندان نوشتم.

شخصا نمیدونم به چه امیدی تو این مملکت درس میخونید یا تلاش میکنید؟

۱

فیلتر شکن میخواد

https://youtu.be/4izZYfo58-E

۱

"بالاخره"

میدونی چیکار کردم؟

رفتم به اون مسئول درمونگاهه که یه بارم مودبانه بهش گفتم که پول من رو بدید و گفت اره و حتما و به روی خودش نیورد و از اون موقع دو ماه میگذره، مسیج دادم که پول من رو بدید.

نکته اش میدونی چیه؟

اینکه اون موقع که داشتم اون درمونگاه رو ول میکردم به هزاران دلیل، یک حالت موضع ضعفی از خودم نشون دادم که "وای حالا ببخشید که من دیگه نمیخوام بیام درمونگاهتون" که کاملا حق داشتم و وقتی هم که داشتم بهش میگفتم که "اره، میشه لطفا باهام تصفیه کنین" که باز هم از موضع ضعف.

نمیدونم کی و چجور و کجا به من یاد داد که جایی که حقِ من هست که برم اعتراض کنم یا حق ام رو بخوام یا هر چی، انگار که دارم یه کار اشتباهی میکنم و "وای حالا مردم ناراحت میشن" یا وای هر چی. تازه من فوق العاده مودبم.

نمیدونم. نمیدونم از دختر بودن من توی جامعه میاد. از نحوه تربیتم تو خانواده میاد یا کلا ادم مظلوم و بی زبونیم.

مردم حق ما رو میخورنن و خجالتش رو من میکشم. پول درمونگاه واقعا برام اهمیتی نداشت ولی بهش به چشم یه تمرین نگاه کردم که برم حق ام رو بگیرم.

یعنی میبینم که اگه تو زندگی قبلی از دوست پسر و دوست و دانشگاه و جامعه و فامیل و هر چی که بگی، زخم خوردم، شاید یه جاهاییش تقصیر خودم بود.

اخ یاد اون دوست پسر روانیم میفتم که همه میگفتن روانیه و خودمم میدونستم و در مودب ترین حالت ممکن میومدم از خودم دفاع میکردم و چنان داد و هوار و حق به جانبی از خودش نشون میداد که من میفتادم به معذرت خواهی.

احتمالا فهمیدین من چقدر از دوست پسر قبلیم بدم میاد. ۵ فاکینگ از سال عمرم رو هدر دادم سر این گوه.

ولی میدونی باید چیکار میکردم؟ موقعیکه شروع میکرد به داد زدن، همون موقع ترکش میکردم.

مثل همون روز اخری که "بالاخره" اینکارو کردم.

خوبی قضیه اینه که بالاخره هر کاری "بالاخره" داره.

۳

ew

دقت کردم که اکثرمون داریم دست و پا میزنیم که به انجام برنامه هامون، وفادار باشیم و احتمالا تا اخر عمر هم این دست و پا زدن هست.

۱

رتتویی

رتتویی درست کنیم که بشوره ببره

برای بار n+1اُم رفتم توییتر و دیدم که واقعا دیگه نمیتونم اون گوهستون رو تحمل کنم

۳

خاک! خاااک!

با این دلار، چجوری امیدتون رو حفظ می کنین؟

اصن امیدی مونده؟

۱

هیچوقت قورباغه رو قورت ندادم انگار.

مثلا اون دوستم داشت میگف که اره وقتی که رفتم فلان درمونگاه رو اجاره کردم و فلان جا رو هم الان اجاره کرده و یک جای دیگه هم کار میکنه که کلی خواهانش هستن و فقط یک سال از من بزرگتره.

نکته اش اینه که درسته که اون واقعا یه پدیده منحصر به فرد در بین ماست اما نکته جالبترش اینه که من حتی اینا رو در خودم نمیبینم. یعنی حتی به مغزم خطور نمیکنه که بخوام جایی رو اجاره کنم که کسی برای من کار کنه.

در خودم فقط میبینم که خوب من کسی باشم که بتونم برای کس دیگه ایی کار کنم. انگار یه سری مراحل رو خودم برای خودم قفل کردم. چرا؟

 

۴
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان